دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
01 آذر 1395 - 09:15
یاسین محمدی*

نوبل باب دیلن و هفته‌ کتاب

پرسش اینجاست که دانش کارشناسانی که رأی آکادمی را به چالش کشیده‌اند، مبتنی بر چیست؟
کد خبر : 135990

1. از روزی که آکادمی نوبل نام باب دیلن، ترانه‌سرا، خواننده، هنرمند و نویسنده‌ی امریکایی را به‌عنوان برگزیده‌ی جایزه‌ی ادبی آن آکادمی اعلام کرد، خیل کارشناسان وطنی با نکوهش این آکادمی، به انتقاد از اعطای این جایزه به باب دیلن پرداختند. حال آن‌که در کشور ما تقریباً هیچ اثر دندان‌گیری که به معرفی یا احیاناً نقد این نویسنده و هنرمند بپردازد وجود نداشت و کمتر کسی به وجوه دیگر دیلن به‌جز خوانندگی و احتمالاً ترانه‌سرایی وقوف داشت و این آشنایی محدود نیز بیشتر به شنوندگان حرفه‌ای موسیقی غربی خلاصه می‌شد.


این نکته را روشن کنم که هدفم از این نوشته دفاع از نوبل باب دیلن نیست؛ چه خود، نقض غرض است. پرسش اینجاست که دانش کارشناسانی که رأی آکادمی را به چالش کشیده‌اند، مبتنی بر چیست؟ همان‌طور که گفته شد در منابع فارسی کتابی اساساً وجود ندارد که آثار این ترانه‌سرا را تشریح کند، خصوصیات ویژه‌ی ادبی آن را برای مخاطب تبیین کند و تأثیرات تاریخی اجتماعی آثار او را بررسی کند. شاید مقالاتی پراکنده و انگشت‌شمار در نشریات در طول چند دهه‌ی گذشته وجود داشته باشد، که آن‌ها هم عمدتاً از سطح ژورنالیستی مصاحبه یا معرفی، فراتر نرفته باشند. خوش‌بینی غایی این است که این دوستان در منابع ترجمه‌نشده‌ی لاتین غور کرده باشند، که خوش‌بینی واقع‌بینانه‌ای نیست. شاید اگر استاد یگانه‌ای چون فتح‌الله بی‌نیاز را دست نابهنگام اجل از شاخه‌ی هستی نچیده بود، می‌شد او را کارشناس و منتقدی دانست که پیش از هر اظهارنظر خام‌دستانه‌ای منابع لاتین را از نظر گذرانده باشد. یادش گرامی.


2. وجه دیگر این ماجرا تحسّری تاریخی است که ما نسل در نسل به انگشت گزیدن مشغول‌ایم که در این روزگار نامراد، آکادمیسین‌های نوبل چرا تک‌ستاره‌های زنده‌ی ادبیات ما را نمی‌بینند؟ پرسش این‌که ما چه کرده‌ایم برای معرفی‌شان به جهان؟ اگر باب دیلن یا هر نویسنده‌ی دیگری به قله‌ی رفیع نوبل ادبی می‌رسد، دهه‌ها درباره‌ی آثارشان سخن گفته می‌شود. کتاب و مقاله نوشته می‌شود. در دانشگاه‌ها معرفی و بررسی می‌شود. آثار به کیفی‌ترین شکل ممکن به زبان‌های دیگر ترجمه و ویرایش می‌شود. ما چه کرده‌ایم؟ چه کرده‌ایم جز انگشت گزیدن؟


فرض کنید شما پژوهشگر و دانشجویی هستید که می‌خواهید درباره‌ی باب دیلن تحقیق کنید. با یک جست‌وجوی ساده در یک کتاب‌فروشی آنلاین به انبوهی از منابع می‌رسید که در آن‌ها پرتره‌ی کاملی از این هنرمند ترسیم شده است. از وجوه شخصیتی او تا بیوگرافی‌های تخصصی، تفسیر و تأویل ترانه‌ها و... جالب اینجاست که عمده‌ی این آثار محصول دهه‌ی اخیرند و تعداد بسیار زیاد عناوین در این دهه با محوریت زندگی و آثار باب دیلن عمیقاً شگفتی‌آور است.


حال فی‌المثل چند کتاب به همین زبان فارسی درباره‌ی محمود دولت‌آبادی نوشته‌ایم؟ ترجمه، پیشکش. چه بنالیم از بیگانگان وقتی آشنایان قدمی برنداشته‌اند؟ یکی از دلایل این ماجرا دور و تسلسل کتاب نخواندن و کتاب ننوشتن است و در این میانه ناشران از ریسک کردن روی سرمایه‌ی محدودشان هراس دارند و اصلاً سعی می‌کنند وارد این فضاها نشوند. ترجیح می‌دهند دولت‌آبادی، نون نوشتنی به تنور بزند و همه بر سر خوان بنشینیم. هرچند مگر چقدر در حوزه‌هایی مثل بیوگرافی‌نویسی یا نقد ادبی کارشناس تربیت کرده‌ایم در دانشگاه‌هایمان که حالا فصل برداشت را انتظار بکشیم؟!


3. پرسش سوم: کتاب باید جریان‌ساز باشد یا دنباله‌روی جریان‌ها؟ در ماجرای نوبل ادبی در تمام این سال‌ها دیده‌ایم که عمده‌ی برندگان پس از بردن جایزه تازه به خوانندگان ایرانی معرفی شده‌اند. در برخی موارد مثل دوریس لسینگ چند کتاب انگشت‌شمار از آن‌ها پیش از بردن جایزه به فارسی ترجمه شده بود؛ اما پس از برگزیده شدن یک نویسنده ناشران و مترجمان و خوانندگان به آثار او هجوم می‌آورند. بدون شک این نشانه‌ی بیماری کتاب و بازار کتاب در کشور ماست. اگر چنین بیماری‌ای وجود نداشته باشد، خواننده، مترجم و ناشر هریک تحلیل خود را از برگزیده شدن یک نویسنده خواهد داشت و البته کتاب‌هایی که پیش‌تر از او منتشر شده‌اند ـ مثل تمام دنیا ـ با استقبال تازه‌ای روبه‌رو خواهد شد. لااقل در ماجرای نوبل، جایزه را به نویسنده‌ای می‌دهند که دهه‌ها کار خودش را کرده و دیگر در ایام بازنشستگی یا در آستانه‌ی آن است. مسابقه‌ای که در این شرایط بیمار بین ناشران و مترجمان به‌راه می‌افتد، اولین قربانی‌اش کیفیت کتابی است که باید «ادبیات» را برای خواننده نمایندگی کند.


4. غم‌انگیز است که بسیاری از اهالی حرفه‌ای عرصه‌ی کتاب از ناشر گرفته تا خبرنگار، هنوز نمی‌دانند که جایزه‌ی نوبل را به یک اثر نمی‌دهند و به مجموع فعالیت‌های یک نویسنده اعطا می‌شود. در این وضع و با این دانش معوج از مخاطبان کتاب چه انتظاری داریم؟ چند روز پیش حسب اتفاق در رادیو خبری را شنیدم درباره انتشار یک کتاب که مشخص بود خبر را روابط‌عمومی ناشر تنظیم کرده و برای رسانه‌ها فرستاده است؛ در انتهای خبر تصریح می‌شد که این کتاب جایزه‌ی نوبل ادبیات سال فلان را برده است. شنیدن این جمله در یک برنامه‌ی تخصصی در یک رادیوی تخصصی غم‌انگیز است دیگر؛ نیست؟


5. پایان سخن با چند سطری از باب دیلن:


هیچی نمی‌گم؛‌ فقط می‌رم/ تو این جهان خسته از غصه/ با قلب سوزان، هنوز حسرت می‌خورم‌/ هیچ‌کسی نیست که بدونه.../ تموم دنیا با حدس و گمان پر شده/ تموم دنیای پهناوری که مردم می‌گن گِرده/ ذهنت رو از تفکر تهی می‌کنن...


* دبیر گروه فرهنگی خبرگزاری آنا


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته