دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
04 فروردين 1396 - 10:30
محمد قادری مقدم

نوروز پس از ورود اسلام به ایران

محمد قادری مقدم دارای دکترای ادبیات فارسی و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیروان است. او در یادداشت قبلی به خاستگاه و آیین‌های نوروزی پرداخته بود و در این یادداشت به نوروز پس از اسلام پرداخته است.
کد خبر : 167067

به‌ گواهی تاریخ با ورود اسلام به ایران نه تـنها نـوروز بـه دست فراموشی سپرده نشد،بلکه در دوره‌ی اسلامی حیاتی تازه یافت و با ازرش‌های اسلامی انطباق داده شد و مورد حمایت مسلمانان نیز‌ قـرار‌ ‌ ‌گـرفت‌.


کهن‌ترین اشاره به نوروز خبری‌ است‌ که‌ به موجب آندر زمان خلافت عـمر بـن خـطاب،هرمزان استاندار خوزستان که مسلمان شده بود از شیرینی و دیگر اقلام خوان نوروزی،خوانچه‌ای‌ برای‌ حضرت‌ عـلی(ع) فرستاد. حضرت از آورندگان پرسید: علت فرستادن این‌ خوانچه‌ کدام است؟ گفتند: موجب فرا رسیدن عید نوروز اسـت. حضرت گفتند:« نیروزنا کل یوم » یعنی هر روز را برایمان نوروز سازید.‌



به‌ گذشت‌ زمان، ایرانیان نوروز خود را رنگ و بوی اسلامی داده و عقاید و باورهای‌ کهن‌شان را با احادیث و اخبار اسلامی تلفیق کردند پیش از سیوطی در کتاب «قاموس المحیط» معروف به «قاموس فیروز آبادی»بیان کرده است. سخن مولا علی(ع)، مثبت این مدعاست که: دروهلهء نخست از همان‌ آغـاز‌ عصر‌ اسلامی جشن نوروز برپا می‌شده‌ و نزد‌ بزرگان‌ اسلام نیز شناخته بوده است؛دیگر اینکه شخصیت بزرگی چون حضرت علی(ع)بر جشن نوروز صحه نهاده و مهر قبول بر آن‌ زده‌ اسـت‌.


حـاج شیخ عباس قمی صاحب «مفاتیح الجنان»که‌ زاهد‌ زاهدان روزگار خویش است و مسلمان مسلمانان عهد خود،ب خشی از آن کتاب را به «اعمال عید نوروز»اختصاص داده‌ است‌. وی‌ می‌نویسد: «و اما اعمال عـید نـوروز!پس چنان است که حضرت‌ صادق-علیه السلام-به معلی بن خنیس تعلیم فرموده که چون روز نورز شود غسل کن و پاکیزه‌ترین جامه‌های‌ خود‌ را‌ بپوش و به بهترین بوهای خوش خود را خـوشبو گـردان و در آن‌ روز‌ روزه بدار. پس چون از انماز پیشین( ظهر) و پسین( عصر) و نافله‌های آن فارغ شوی چهار رکعت‌ نماز‌ بگزار‌... چون چنین کنی گناهان پناجه سالهء تو آمرزیده شود». آیا این‌ سخنان‌-که‌ بـا تـفصیل بـیشتری در «بحار الانوار»علامه مجلسی، نـظریه پرداز تـشیع در عـصر صفوی‌ آمده‌ است‌-همانند سخن مولا علی(ع)بیانگر پذیرش و تأیید جشن نوروز در اسلام نیست؟ و آیا گذشته از‌ پذیرش‌ و تأیید حکایتگر تقدس نوروز،چـنان کـه در اصـل هم بوده است،نخواهد بود؟ عیدی که‌ نماز‌ ویژه‌ در آن خـوانده مـی‌شود و دارای دعای ویژه است و اجرای مراسم مذهبی در آن آمرزش‌ گناهان‌ پنجاه ساله به بار می‌آورد اگر مقدس نباشد کدام عید مـقدس اسـت.


دعای موسوم به دعای تحویل سال هـم‌ کـه‌ بـه‌ گاه حلول سال نو و فرا رسیدن نوروز،باورمندانه، از سر اخلاص خـوانده مـی‌شود و خواننده بر‌ طبق‌ آن‌ از خدا می‌خواهد تا وضع او را بسامان کند و بهترین حال در‌ طول‌ سال بدو ارزانـی دارد نـیز گـواهی است صادق از تقدس نوروز پیروز: «یا مقلب القلوب و الابصار‌،یا‌ مدبر اللیـل و النـهار،یـا محول الحول و الاحوال،حول حالنا الی أحسن الحال‌.» (چنان‌که آن را مطابق با روز خلقت عالم و آدم،نشستن کشتی‌ نوح‌ بـر‌ خشکی،مبعث پیامبر اسلام(ص)ولایت حضرت علی(ع)در روز عید غدیر‌ خم‌ و حتی،روزی که دادگستر گیتی،مهدی موعود(عج)ظهور خواهد کرد،دانستند.)


به همین خاطر امروزه‌ این‌ جشن‌ علاوه بر بعد مـلی،جـنبه‌ی دینی هم به خود گرفته و نیایش و دعای«یا‌ مقلب‌ القلوب‌ والابصار،یا مدبر اللیل و النهار،یا محول الحول و الاحوال،حول حالنا الی احسن الحال»به‌ میمنت‌ و فرخندگی‌ آن به هنگام تحویل سال ورد زبان هر ایـرانی مـسلمانی است. ضمن آن‌که تلاوت قرآن و خواندن‌ کتب‌ مقدس اقلیت‌های دینی ایرانی-اوستا،تورات،انجیل-بر پایی خوان نوروزی سنت نیکویی است‌ که‌ سده‌های‌ طولانی استمرار و تداوم داشته و دارد و به منزله‌ بخشایش گناهان و ترک گـذشته و آغـاز زندگی نوینی است.


درادامه بازتاب آیین های نوروز در ادب فارسی اکنون به انعکاس جلوه های بهار در بهاریه های چند تن از شاعران مطرح می پردازیم


به طورکلی چند نگاه اصلی در بهاریه‌ها ی شاعران وجود دارد.


نگاه اول، نگاه توصیفی:


یعنی شاعر صرفا به توصیف فصل بهار و زیبایی‌های آن می‌پردازد. در این نگرش بیشتر وصف عید نوروز، رفتن سرما، رسیدن فصل بهار، توصیف گل‌ها و سبزه‌ها، اشاره به آواز پرندگان، شادخواری و شادباشی و... مد نظر شاعراست این نگرش که توصیفات واقعی بهار را در اشعار شاعران انعکاس می‌دهد، بیشتر در شعر سبک خراسانی نمود دارد و شاعرانی چون رودکی، منوچهری، فرخی سیستانی و تا حدودی فردوسی با این نگرش بهاریه سروده‌اند.


برای نمونه رودکی دارد:


آمد بهارخرم،با رنگ و بوی طیب/با صدهزار نزهت و آرایش عجیب


چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد/لشکرش ابر تیره و باد صبانقیب


نفاط برق روشن و تندرش طبل زن/دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب


و منوچهری:


نو بهار آمد و آورد گل و یاسمنا/باغ همچون تبت وراغ بسان عدنا


آسمان خیمه زد از بیرم ودیبای کبود/میخ آن خیمه ،ستاک سمن ونسترنا


بوستان گویی بتخانه فرخارشده ست/مرغکان چون شمن وگلبنکان چون وثنا


برکف پای شمن بوسه بداده و ثنش/کی وثن بوسه دهد برکف پای شمنا


یا:


ایام نشاط است که عیدست و بهارست/گیتی همه پر بوی گل و رنگ و نگارست...


در هر وطنی خرّمی از موکب عیدست/در هر چمنی تازگی از باد بهارست...


تا باد بهاری به سوی باغ گذر کرد/بر شاخ درختان، گل و نسرین بِبارست


بر طرف چمن شاخ درختان ز شکوفه/مانند بت سیمبر مُشک عذارست...


گشتست بنفشه چو یکی عاشق مهجور/کز هجر سرافکنده و از عشق نزارست


نرگس قدح باده نهادست به کفْ بر/زانست که در دیده او خواب و خمارست


نگاه دوم، نگاهی فلسفی:


عناصر اصلی در رویکرد فلسفی به بهار خوش باشی، عبرت آموزی و اغتنام فرصت است.


خیام به شادمانی و شادخواری در این زندگی گذرای این‌جهانی اهمیت بسیار می‌دهد و در بسیاری از رباعیاتش، از فصل بهار و زیبایی‌هایش به‌عنوان زمانی برای بهره بردن از زندگی نام می‌برد.


بنگر ز صبا دامن گل چاک شده/بلبل ز جمال گل طربناک شده


در سایه گل نشین که بسیار این گل/در خاک فرو ریزد و ما خاک شده


یا در رباعی دیگر می گوید:


ابرآمد و باز برسر سبزه گریست/بی باده گلرنگ نمی باید زیست


این سبزه که امروز تماشاگه ماست/تاسبزه خاک ما تماشاگه کیست؟


نگاه دیگر نگاه علمی است:


برخی از شاعران مانند خاقانی و انوری و نظامی، گاهی که از بهار سخن به میان می‌آید، با مباحث پیچیده علمی (متناسب با زمان خود) به توصیف می ‌پردازند.


در توصیفات و تشبیهات پیچیده درباره فصل بهار هیچ‌کدام از شاعران ادب فارسی به اندازه خاقانی مهارت ندارد و در بسیاری از قصاید خود، تشبیب‌ها و تغزل‌های بهاریه دارد.


نوروز برقع از رخ زیبا برافکند/برگستوان به دلدل شهبا برافکند


سلطان یک سواره گردون به جنگ دی/بر چرمه تنگ بندد و هرا برافکند


از دلو یوسفی بجهد آفتاب و چشم/بر حوت یونسی به تماشا برافکند


ماهی نهنگ‌وار به حلقش فرو برد/چون یونسش دوباره به صحرا برافکند


و بالاخره نگاه عرفانی و تمثیلی:


در این نگرش شاعران صرفا بهار را به‌عنوان نمادی از رستاخیز می‌دانند و بسیاری از مسائل مرتبط با آن را در رابطه با تغییر در نگرش انسان تعبیر می‌کنند؛ یعنی آن‌چنان‌که در بهار در طبیعت تغییراتی حاصل می‌شود، باید در انسان نیز تغییراتی حاصل شود.


عطار از فصل بهار به‌عنوان زمانی برای تغییر و توجه به معبود نام می‌برد.


جهان از باد نوروزی جوان شد/زهی زیبا که این ساعت جهان شد


شمال صبحدم مشکین نفس گشت/صبای گرم‌رو عنبرفشان شد


تو گویی آب خضر و آب کوثر/ ز هر سوی چمن، جویی روان شد


چو گل در مهد آمد، بلبل مست/به پیش مهد گل نعره‌زنان شد


چو باز افتادی از ره، ره ز سر گیر/که همره دور رفت و کاروان شد


شاید از نظر بسامدی، مولوی از معدود شاعرانی است که بیشترین شعر را درباره بهار سروده و آن‌ها را با مسائل عرفانی و تحول روحی و روانی انسانی مرتبط کرده است.د ر اشعار مولانا بهار با مفاهیم عرفانی مانند رستاخیز طبیعت و تولد از درون مرگ درهم می آمیزد، همچنین رسیدن بهار همراه با وصال یار است


دراندیشه مولانا تمام عناصر طبیعت دارای چشم و گوش و زبان هستند و تولد دوباره را نوید می دهند.


آمد بهار ای دوستان، منزل سوی بستان کنیم/گِرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم


امروز چون زنبورها پرّان شویم از گل به گل/تا در عسلْ خانه جهان شش گوشه آبادان کنیم


بشنو سماع آسمان، خیزید ای دیوانگان/جانم فدای عاشقان، امروز جان افشان کنیم


چون کوره آهنگران در آتش دل می دمیم/کآهن دلان را زین نفس مستعمل فرمان کنیم


آتش درین عالم زنیم، وین چرخ را برهم زنیم/وین عقل پا بر جای را، چون خویش سرگردان کنیم


مولانا در مثنوی معنوی خود روش تمثیل را پیش می‌گیرد و می‌گوید همانطور که در بهار که فصل رویش و شکفتن است سنگ سخت وخارا سبز نمی شود و رویشی در آن نیست جان تو نیز اگر مانند همیشه سخت باشد دچار دگرگونی معنوی نخواهد شد پس چون خاک نرم باش. سخت جانی را کنار گذار تا به بار بنشینی ومتحول شوی.


در بهاران کی شود سرسبز سنگ؟/خاک شو تا گل برآریی رنگ رنگ


سالها توسنگ بودی دلخراش/آزمون را یک زمانی خاک باش


وگاه در نظر مولانا ،آمدن بهار یادآور رستاخیز است


این بهارنو ز بعد برگ ریز/هست برهان، بر وجود رستخیز


در ادب فارسی بهاریه‌های سعدی از دیگر شاعران مشهورتر است


فصل بهار زیباترین فصل از نظر سعدی است و سعدی از این فصل برای پرداختن به عشق و شادمانی بهره می‌برد و در بسیاری از بهاریه‌هایی که در غزل‌هایش دارد، ابتدا توصیفی از بهار ارائه می‌کند و سپس به بیان روابط عاشقانه عاشق و معشوق می‌پردازد.


بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی/به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی


دم عیسی‌ست پنداری نسیم باد نوروزی/که خاک مرده بازآید در او روحی و ریحانی


به جولان و خرامیدن درآمد سرو بستانی/تو نیز ای سرو روحانی بکن یک بار جولانی


به هر کویی پری‌رویی به چوگان می‌زند گویی/تو خود گوی زنخ داری بساز از زلف چوگانی


به چندین حیلت و حکمت که گوی از همگنان بردم/به چوگانم نمی‌افتد چنین گوی زنخدانی


بیار ای باغبان سروی به بالای دلارامم/که باری من ندیدستم چنین گل در گلستانی


تو آهوچشم نگذاری مرا از دست تا آن گه/که همچون آهو از دستت نهم سر در بیابانی


کمال حسن رویت را صفت کردن نمی‌دانم/که حیران باز می‌مانم چه داند گفت حیرانی


وصال توست، گر، دل را مرادی هست و مطلوبی/کنار توست، گر ،غم را کناری هست و پایانی


طبیب از من به جان آمد که سعدی قصه کوته کن/که دردت را نمی‌دانم برون از صبر درمانی


و حسن ختام برنامه غزلی بهاری ازحافظ شیراز


ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی/ازین باد ار مددخواهی چراغ دل برافروزی


چو گل، گر خُرده ای داری خدا را صرف عشرت کن/که قارون را غلط ها داد سودای زراندوزی


ز جام گل، دگر بلبل چنان مستِ می لعل است/که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی


سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی/که بیش از پنج روزی نیست حکمِ میر نوروزی


چو امکان خلود ای دل درین فیروزه ایوان نیست/مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی


ندانم نوحه ی قمری به طرف جویباران چیست/مگر او نیز همچون من غمی دارد شبان روزی


روز و روزگارتان بهاری !



انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته