دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
22 شهريور 1396 - 16:17
گزارش آنا از حواشی دستگیری سارقان، مالخران و موادفروشان پایتخت؛

زورگیران سیاهپوش در دام پلیس/ متهم: خیلی متشخص می‌رفتم و از افراد پول می‌گرفتم!

سارقان از کم سن تا مسن در حیاط پلیس پیشگیری به یکدیگر بند شده‌اند، برخی‌ها ناله می‌کنند و تلاش می‌کنند دست‌هایشان را از یکدیگر جدا کنند و برخی دیگر با داد و بیداد مدعی‌اند که پلیس آنها را اشتباه گرفته است. در این میان اما یک گروه بیشتر از همه به چشم می‌آید، دو مرد قوی‌هیکل با قیافه‌هایی وحشتناک که به یک مرد ریزنقش دیگر زنجیر شده‌اند؛ لباس‌های سیاه بر تن دارند و مدام اصرار می‌کنند که هیچ جرمی مرتکب نشده‌اند.
کد خبر : 211977

الهه خانی- گروه اجتماعی خبرگزاری آنا: مرد تنومندتر که از بقیه هم جوان‌تر است، رو به افسر پرونده‌اش می‌گوید: به ارواح خاک پدرم، به تار موی مادرم من کاری نکردم. از پلیس می‌خواهیم تا کمی درباره‌شان توضیح دهد که می‌گوید: این سه نفر تحت عنوان مامور و با همراه داشتن تجهیزات غیرمجاز از مردم زورگیری می‌کردند و اگر چیزی گیرشان نمی‌آمد به زور از آنها سفته سفید امضا می‌گرفتند و بعدا برای افراد مشکلات زیادی به وجود می‌آوردند که در همین لحظه مرد مسن‌تر به صدا درآمد و گفت: خانم دروغ است، به خدا دروغ است. ما زورگیری نکردیم. دوست‌مان 20 میلیون تومان طلب داشت؛ رفتیم طلب‌مان را بگیریم که کار به زد و خورد کشید.


افسر پرونده رو به متهم گفت که چرا دروغ می‌گویی؟ پس این همه سفته که در پرونده شماست برای چه کسی است؟ که در همان لحظه مرد قدبلندتر پاسخ داد: برای خودم است. تردمیل فروختم؛ پولش را نداد به جایش سفته گرفتم.


*از مرد قد بلند پرسیدم که چند سال است که زورگیری می‌کنی؟


زورگیری در کار نیست. از یک بنده خدایی که مشروب‌فروش هم بود 20 میلیون تومان طلب داشتم، اما پولم را نمی‌داد. (به دوست کنار دستی‌اش اشاره می‌کند) محمد یکی از رفیق‌هایش را آورد و گفت که این حکم دارد. می‌توانیم با کمکش پولت را پس بگیریم.


* یعنی تنها یک فقره شکایت داری؟


بله خانم. بروید استعلام بگیرید. من ورزشکارم. بدنسازی می‌کنم.


* چند سال است که بدنسازی می‌کنی؟


15 سال است که بدنسازی می‌کنم. برای خودم برو و بیایی دارم؛ آن وقت بروم زورگیری کنم؟


* پس چه کسی آن فردی را که با او درگیر شدید را کتک زده است؟


(به نفر سوم اشاره می‌کند) این آقا. نمی‌دانم با چه چیزی زد توی سر آن بنده‌خدایی که می‌خواستیم پول‌مان را از او بگیریم.


* چند سال است که این آقا را می‌شناسی؟


من اصلا این آقا را نمی‌شناسم. به قیافه‌اش نگاه کن؛ به هیکل این جوجه می‌آید من دوستش باشم؟


* یعنی با هرکسی براساس ابعاد و جثه‌اش دوست می‌شوی؟


بله. من با جوجه‌ها دوست نمی‌شوم.


* افسر پرونده‌ات می‌گوید شرخری می‌کنی؛ یعنی دروغ می‌گوید؟


(با لبخند به افسر پرونده نگاه می‌کند) هرچه جناب سرهنگ بگوید درست است. بگویم شرخری کردم همه‌چیز تمام می‌شود؟


* پس شرخری؟


می‌شود اسمش را شرخری گذاشت؛ اما من با هیچکس دعوا نمی‌کنم و به هیچکس آسیب نمی‌زنم. خیلی متشخص می‌روم و از افراد می‌خواهم که بدهی‌شان را بدهند.


* چند فقره سابقه شرخری داری؟


7-8 بار بیشتر نرفتم. آن هم به خاطر دوستانم. رفتم و خیلی منطقی مساله‌ را حل کردم.


* بچه کجا هستید؟


چه فرقی می‌کند؟ فکر کن شرق، نیروی هوایی. همه آنجا ما را می‌شناسند.


* سابقه‌داری؟


نه. سابقه‌دار کجا بود؟ من جزو مردان قوی‌هیکلی هستم که مدتی را به عنوان بادیگارد فعالیت می‌کردم. حتی چندباری هم به تلویزیون آمدم.


در همین لحظه سردار حسین رحیمی، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ وارد مقر پلیس پیشگیری می‌شود تا از کم و کیف دستگیری‌ها بازدید کند. مردان سیاهپوش یکی از باندهایی هستند که سردار رحیمی بالای سر آنها حاضر می‌شود. مردی که مدعی بود قبلا به عنوان بادیگارد فعالیت می‌کرده، چشم‌هایش را به زمین می‌اندازد و رو به رئیس پلیس پایتخت می‌گوید که «اشتباه کردم. تو رو خدا ببخشید جناب سرهنگ! دیگر تکرار نمی‌شود. فقط همین یکبار را ببخشید.»


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته