دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
امکان‌سنجی تمدن سازی اسلامی(12)؛ دکتر سید حسین حسینی*

ضرورت توجه به مفهوم یأس اجتماعی در مباحث تمدن سازی

یادداشت زیر در پی فهم مقدماتی تمدن سازی نوین اسلامی است. درواقع دکتر سید حسین حسینی معتقد است پیش از پرداخت به مباحث کلان در تمدن و تمدن سازی، باید توجه ویژه‌ای به پدیده های اجتماعی تمدنی داشته باشیم و قدمی در جهت رفع آن برداریم.
کد خبر : 262020

زلزله، آلودگی، سیل، سانچی، پلاسکو، میانمار، اختلاس، اغتشاش، تخم‌مرغ، ترامپ، تصادف، انفجار، آتش سوزی، داعش، طالبان، غبار، دریاچه ارومیه، شاندیز، طوفان، خودکشی، نهنگ آبی، انقراض آبزیان، حملات تروریستی اروپا، جنگ، کشتار، موشک بالستیک بین قارهای، انفجار بمبهای هیدروژنی، تیراندازیهای لاس وگاس، جنبش هشتگ me too، حملات خودروها در آمریکا، ذوب منطقه یخسار، پروژه مریخ، و ...


این سالها و ماهها و هفته‌ها و حتی ساعتها، به گونه‌ا‌ی مکرر و متکثّر با حوادث طبیعی و غیر طیبعی و رویدادهای ناگواری احاطه شده‌ایم که هر یک به تنهایی می‌تواند افراد، گروهها، طبقه ها، اصناف، عموم مردم و هر آینه روحیۀ اجتماعی را متاثر سازد؛ اما نگرانی عمده در خصوص ظهور و بروز مفهومی بنام «یأس اجتماعی» است. از زاویه نگاه پژوهشگری که از منظر مطالعات روش شناختی و به عنوان یک منتقد فلسفی به مسایل جامعه خود و جامعه جهانی می‌نگرد، بیش از نگرانی‌های عمومی و ژورنالیستی مطرح مانند چالشهای اقتصادی و سیاسی و حتی فرهنگی، که البته هر یک در جای خود دارای اهمیت هستند، مفاهیمی عمیق تر در لایه های فلسفه تاریخی به عنوان «مساله اجتماعی» شناخته می‌شوند و یکی از آنها، مفهوم یأس اجتماعی است.


اگر یأس اجتماعی به یک هویت ملی تبدیل شد، آنگاه بایستی عناصر تمدنی آن هویت ملی را احیاء کرد تا بتوان اراده های اجتماعی را شکل جدیدی بخشید یعنی باید از لایه‌های تمدنی به سوی لایه های اجتماعی حرکت کرد و در چنین شرایطی، قطعاً به حرکتهای تمدنی نیازمندیم.

یأس اجتماعی نه به معنای فردی و نه به معنای جمعی و نه به معنای عمومی آن، بلکه می‌تواند یکی از ویژگی‌های نظام اراده اجتماعی باشد. به همین دلیل، این مفهوم الزاماً به یک گروه یا طبقه یا جریان و واحد اجتماعی منحصر نشده و از متعلقات یک جامعه بشری است؛ آنگاه که این جامعه در یک دوره یا بستر تاریخی شکل گیرد و به خصوصیاتی، از دیگر جوامع متمایز شود وهرچه دامنه حضور و تصرفات جامعه در دوره های تاریخی متفاوت، بیشتر و گسترده تر باشد، طبیعتاً دامنۀ یأس اجتماعی هم فراخ تر خواهد شد. بنابر این یأس اجتماعی میتواند در دورههای متفاوتی از تاریخ یک ملت، بروز کند و حتی آن جامعه را در طول سده‌هایی، گرفتار سازد.


در حقیقت، یأس اجتماعی محصول یک دورۀ تاریخی تمدنی است و در این زمانه تاریخی، می‌توان آن را نتیجۀ تمدن معاصر مادی و اومانیستی دانست و از آنجا که می تواند وصف یک دورۀ تاریخی باشد؛ این امکان وجود دارد که جامعهای بدان مبتلا شود چرا که جوامع انسانی از دورههای تاریخی و تمدنی خود تاثیر می‌پذیرند.


‌تردیدی نیست که این تحلیل مبتنی بر شناخت ماهیت جامعه به عنوان یک امر اصیل دارای وحدت ترکیبی با نشانه‌ها و ویژگی‌های خاص خود و متمایز و متفاوت از افراد و یا مجموع افراد است.پس نمی‌توان یأس اجتماعی را صرفاً به یک احساس منفی و ناامیدی نسبت به آینده از سوی صرفاً افراد جامعه دانست؛ چنانکه در تعاریف متداول دیده می‌شود. یأس، محصول فقدان توازن در صفات انسانی است و تمدن مادی به دلیل یک جانبه گری و محدودیت به ابعاد طبیعی بشر، می‌تواند یأس اجتماعی را نهادینه سازد. بایستی بین چند واژه تفاوت گذارد؛ یأس فردی"، در حالتی که یک فرد انسانی دچار بیماری یأس شده و امید خود را از دست می‌دهد.


یأس اجتماعی نه به معنای فردی و نه به معنای جمعی و نه به معنای عمومی آن، بلکه می‌تواند یکی از ویژگی‌های نظام اراده اجتماعی باشد. به همین دلیل، این مفهوم الزاماً به یک گروه یا طبقه یا جریان و واحد اجتماعی منحصر نشده و از متعلقات یک جامعه بشری است


یأس جمعی، به معنای ابتلاء یک دسته یا یک طبقه یا یک صنف و یا یک گروه و جریان جمعی در جامعه به این صفت است. «یأس عمومی»، در فرضی است که تمامی اقشار و اصناف و طبقات یک جامعه به صورت فراگیر امید خود را از دست بدهند که به مراتب، دامنۀ تاثیر و عمومیت آن از دو دسته پیش، بیشتر است.


اما دایرۀ نفوذ و فراگیری «یأس اجتماعی» از سطوح قبل بیشتر است به نحوی که یأس اجتماعی به یک یا چند جامعه در یک دورۀ تاریخی محدود نمیشود بلکه ادوار تاریخی یک جامعه را در برمیگیرد و از این رو مانند سه رتبۀ پیش، فقط مربوط به یک جامعۀ شناخته شده در یک جغرافیای خاص نیست و این احتمال وجود دارد که جوامع گوناگونی مانند ایران و آمریکا و یا هر کشور دیگری را در برگیرد. اما از مفهوم دیگری با عنوان «یأس تاریخی» نیز می‌توان نام برد که مختص دورههای تاریخی بشر است و نه منحصر به یک فرد یا طبقه یا عموم یا حتی یک دورۀ اجتماعی؛ این امر با ظهور و بروز تمدن‌های بزرگ بشری شکل می‌گیرد.


بحث پیرامون یأس تاریخی را باید در فلسفۀ تاریخ پژوهی و در دیدگاه‌های کانتی و هگلی که بدنبال تهیه طرح کلی تاریخ و تلاش برای القاء معنی فلسفی به تاریخ هستند، دنبال کرد. بدین ترتیب سطح حضور مفهوم یأس اجتماعی، در لایه های فردی و جمعی و طبقاتی نیست که تصور شود با راه‌کارهای خرد و حتی کلان (در محدوده یک جامعه) بتوان از آن عبور کرد و به خیال کودکانه، با چند دستورالعمل و سیاست، جای آن را به امید اجتماعی داد. راه تغییر و تحول بنیادی در سطوح جامعه، حرکت از سطح عمیق تر و با نفوذ، بر سطوح دیگر است. اگر یأس اجتماعی به یک هویت ملی تبدیل شد، آنگاه بایستی عناصر تمدنی آن هویت ملی را احیاء کرد تا بتوان اراده های اجتماعی را شکل جدیدی بخشید یعنی باید از لایه‌های تمدنی به سوی لایه های اجتماعی حرکت کرد و در چنین شرایطی، قطعاً به حرکتهای تمدنی نیازمندیم.



جامعه ای که به یأس اجتماعی مبتلا شود، اراده اجتماعی اصیل خود را از دست می‌دهد و به جوامع دیگری تعلّق پیدا می‌کند. این سخنان به معنای آن نیست که جامعه ایرانی در دورههای تاریخی معاصر و در این سال‌ها، به یأس اجتماعی دچار شده؛ گرچه نشانههای سه لایۀ دیگر با کم و زیادیها، مشهود است، اما بدین معنا هم نیست که جامعه ما مصون از این آسیب تاریخی باقی میماند چرا که نشانه هایی وجود دارد که زنگهای خطر را به صدا در میآورد و بایستی برای آنها چاره‌جویی کرد و هر دلسوزی برای آینده ایران اسلامی، الزاماً حساسیت ملی و دینی خود را روشن نگه دارد. از این رو یأسهای سه گانه دیگر نیز بسیار مهماند چرا که میتوانند تمهیدی بر یأس اجتماعی قرار گیرند؛ و حداقل آن است که قادرند انسجام اجتماعی را برهم زنند و همین کافی است. با این وجود نکته آن است که یأس لایۀ چهارم بسیار عمیق‌تر و پر نفوذتر بوده و به سادگی، رهایی از آن امکان ندارد. سر زدن یأس اجتماعی در هر جامع‌های نشانه‌های گوناگونی دارد که از آن جمله مانند: فراگیری دروغ ، نفاق عمومی، کمبود تحمل، بی اعتمادی، احساس انزوا، و یا محکومیت دو جانبه دولت و مردم است بنحوی که یکدیگر را نشانه گرفته و محکوم می‌کنند.




چه باید کرد؟
سوی سخن این مقال، به سمت تبیین وظایف و مسئولیت‌های دولتمردان نیست که البته اثر تصمیم ایشان در این‌باره، بسیار مهم و کارساز است و لذا اظهار نظر در این باره را به متخصصین علوم اجتماعی و علوم سیاسی می‌سپارم، بلکه سخن نویسنده این سطور متوجه رسالت‌های پژوهشی اندیشمندان علوم انسانی است که ضروری است در حوزه اندیشه‌ورزی به چند قلمرو مهم توجه کرده و این مساله را در زاویۀ این دسته مطالعات دنبال کنند، از جمله:


1- اهمیت مطالعات تمدن پژوهی


2- رونق مباحث روش شناختی، و هر آینه


3- نقد علمی و متدیک علوم معاصر.



*هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته