دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
15 اسفند 1396 - 14:24
گزاش آنا از روز بیادماندنی دانشگاه تهران؛

داستان پادرمیانی استاد دانشگاه برای یک ازدواج دانشجویی/ درد عشقی کشیده‌ام که مپرس!

بزرگترین جشن ازدواج دانشجویی دانشگاه کشور دیروز در حال و هوای خاطرانگیزی در کنار مزار شهدای گمنام دانشگاه تهران برگزار شد.
کد خبر : 265683

گروه دانشگاه خبرگزاری آنا؛ یک دل نه صد دل عاشقش شدم! از روز اول که به دانشگاه رفتم مهرش به دلم افتاد، همه فکر و ذکرم او شده بود؛ حتی شب‌ها هم خوابش را می‌دیدم. اوایل کم‌محلی می‌کردم چون باحیا بود؛ با یکی از اساتید مشورت کردم و از وی خواستم پادرمیانی کند و بعد از کلی کش و قوس عشقم را به دست آوردم... این سخنان و حرف‌های دل بسیاری از دانشجویانی بود که با خنده، شوخی و جدی داستان عاشقی خودشان را تعریف می‌کردند.


دیروز حال و هوای دانشگاه تهران عاشقانه بود. داخل دانشگاه تهران، تغییرات ملموس قابل حس بود! مزار شهدای گمنام و مسجد دانشگاه تهران، محل برگزاری مراسم پیوند ازدواج دانشجویی چند داشنجو دانشگاه تهران بود. قبل از مزار شهدا، روبه‌روی دانشکده علوم‌انسانی، بازار عکس‌های یادگاری و سلفی با ماشین‌های قدیمی 40-50 سال که تزئین‌ و گل‌ زده شده بودند داغ بود، دانشجویانی که هنوز عشق خودشان را پیدا نکرده بودند، چه آنها که برای نخستین سفر متاهلی خود آماده بودند.



جوانان بسیاری اطراف محل خطبه عقد جمع شده بودند، با نگاه خاصی دانشجویانی که قرار بود مراسم ازدواج‌شان برپا شود را مشاهده می‌کردند. از دور رنگ‌های سیاه و سفید نظر همگان را به خود جلب کرده بود؛ دختران با چادرهای سفید و پسران با کت و شلوارهای مشکی و تیره کنار یکدیگر ایستاده بودند و با لب‌هایی خندان به مهمانان و اساتید خودشان خوش‌آمد می‌گفتند. بعضی از آنان کنار مزار شهدا می‌رفتند و فاتحه‌ای را برای آنان می‌خواندند و از شهدا عاقبت‌بخیری و خوشبختی خودشان را طلب می‌کردند.


روزی که همه خواندند؛ از حامد زمانی گرفته تا ناصر عبداللهی و حمید هیراد!


عده‌ای از دانشجویان نیز چمدان به دست منتظر ورود عاقد به مراسم بودند تا بعد از پایان جشن به ماه عسل بروند. صدای موسیقی فضای دانشگاه تهران را پر کرده بود؛ از حامد زمانی گرفته تا ناصر عبداللهی و حمید هیراد. قطعه‌ و آهنگ‌هایی از این خوانندگان به صورت گلچین برای حضار، دانشجویان و زوجین پخش می‌شد. با زوج‌های جوان هم کلام شدم تا از قصه آشنایی و نحوه ازدواجشان سوال کنم.



حبیب 29 ساله اهل اصفهان و دانشجوی بیولوژیک در مقطع کارشناسی ارشد به خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری آنا می‌گوید: زمانی با همسرم آشنا شدم که او از من به فاصله چند صندلی در کلاس حضور داشت. یعنی همکلاسی یکدیگر بودیم؛ در کلاس‌ها، آزمون‌ها، محوطه دانشگاه‌ او را می‌دیدم. من بدون هیچ علت خاصی عاشقش شدم. ملیحه با همه کمبودها و دار و ندارهای من ساخته است و من را به عنوان همسر خود انتخاب کرده تا بتوانم او را در آینده خوشبخت کنم.


مهم عشق و علاقه به یکدیگر است نه نظر دیگران


همسر او، ملیحه ادامه می‌گوید: مهریه من 240 سکه بهار آزادی است. من هم 29 سال دارم و اهل اصفهان هستم؛ اشتراکات میان من و حبیب بیشتر از اختلافات‌مان است؛ پسر مهربانی است و به وی اعتماد دارم. به دنبال مراسم‌های ازدواج تشریفاتی و تجملاتی نیستیم و به بقیه جوانان و دانشجویان توصیه می‌کنم، جشن ازدواج‌شان را بسیار ساده برگزار کنند مهم عشق و علاقه به یکدیگر است نه نظر دیگران.


سعید دانشجوی روانشناسی، 24 سال سن دارد و اهل یزد است. همسرش الناز نیز 24 سال سن دارد؛ اصالتا آذری‌زبان و ساکن تهران است. آنها به خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری آنا می‌گویند: شاید بعد از فارغ‌التحصیلی به یزد برویم تا در آنجا زندگی کنیم؛ نه شغلی داریم نه خانه و کاشانه‌ای. همیشه به کم قانع بودیم و هستیم، مهم در کنار هم بودن است. خانواده‌ها اوایل کمی مخالفت داشتند، اما با اصرار ما آنان نیز ناچار به تسلیم شدند. مهریه الناز 114 سکه بهار آزادی است و معتقد است که سکه و مهریه بالا خوشبختی نمی‌آورد.



محمد دانشجوی مهندسی عمران اهل بندر ترکمن است. وی 26 سال سن دارد و قرار است بعد از تعطیلات عید در شهر خودش و همسرش یعنی بندرترکمن زندگی کند. همسر محمد درباره مهریه خود می‌گوید: مهریه من زیاد است؛ املاک، زمین و سکه به نامم شده است. خودم هم از همان اول این موارد را نمی‌خواستم، به اصرار خانواده همسرم مجبور شدم که آنها را قبول کنم، مادرشوهرم 240 سکه را در خطبه عقد به نامم زد.


مهریه 5 سکه‌؛ بدون شغل و خانه!


حسن دانشجوی برق از دانشگاه تهران می‌گوید ما شهرستانی‌ها به کم قانعیم و مهریه همسرم را 5 سکه زده‌ام؛ شغلی ندارم، خانه‌ای هم ندارم. شاید سال 98 بتوانیم با یکدیگر زیر یک سقف زندگی کنیم. فکر می‌کنم اگر همه جوانان و دانشجویان کم‌توقع باشند دچار مشکلات و گرفتاری‌های اقتصادی و زندگی نخواهند شد.


در ادامه پرس و جوها، به سراغ زوجی رفتم که در حال سلفی گرفتن بودند. سجاد 22 سال سن دارد و اهل اصفهان است و مهریه همسرش را 120 سکته بهار آزادی زده؛ نعیمه همسر او نیز 21 سال سن، اهل اصفهان و در رشته زیست تحصیل می‌کند. آنان تاکید می‌کنند که ما ازدواج دانشجویی کرده‌ایم، اما در دانشگاه با یکدیگر آشنا نشدیم، بلکه یکی از فامیل‌های دور ما را به یکدیگر معرفی کردند و از قضا با یکدیگر در یک دانشگاه قبول شدیم. این موضوع از بهترین تصادفات زندگی من به حساب می‌آید.



امیررضا 24 سال و عاطفه 20 سال هر دو مشهدی هستند. امیررضا در رشته تربیت‌بدنی و عاطفه در رشته نقشه‌برداری در دانشگاه تهران تحصیل می‌کنند. آنان هم به واسطه فامیل بودن با یکدیگر آشنا شدند و در دانشگاه تهران با یکدیگر امروز ازدواج کردند. مهریه آنان 114 سکه بهار آزادی و قرار است در سال 98 اگر صاحب شغل و زندگی شوند زیر یک سقف با خوبی و خوشی در آینده زندگی کنند. خانواده‌های آنان هم مخالفتی با این ازدواج نداشتند، چرا که به گفته این دو خانواده‌های آنان روشنفکر به حساب می‌آیند.


گلایه‌های زوج‌های دانشجو از وضعیت اقتصادی


همه زوج‌ها و دانشجویان از نابسامانی وضعیت اقتصادی گلایه و شکایت داشتند و می‌گفتند یکی از دلایل کاهش افزایش سن ازدواج عدم ثبات اقتصادی و نبود شغل برای دانش‌آموختگان و تحصیلکردگان است. شاید اگر دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران شرایط بهتری را برای جوانان به ارمغان می‌آوردند، شاهد ازدواج‌های بیشتری در کشور بودیم. تعدادی از آنان نیز در ادامه سخنان خود تصریح می‌کردند که اگر بخواهیم ازدواج‌های دانشجویی در کشور فراگیر شود، باید امتیازات و شرایط بهتری برای دانشجویان وجود داشته باشد تا آنان نیز ترغیب به ازدواج شوند.



یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه تهران با بغض و احساس هیجان زیاد می‌گوید: عاشقی نکشیدید تا بفهمید چه می‌گویم! تا به حال شده در خواب و رویا و بیداری هم عکس او را ببینید و دائما فکر کنید که در ذهن و قلبت ثبت شده است؟ از روز اول عاشقش شدم، با بدبختی به دستش آوردم، چون خانواده‌ها مخالف بودند؛ اوایل رویش را از من برمی‌گرداند؛ با حجب و حیا بود. مثل خیلی از دخترهای امروز، اهل نخ دادن نبود؛ با مشورت یکی از اساتید توانستم نظر پدر و مادرش را به خودم جلب کنم. استادم نقش پدر من را ایفا کرد و حتی بهتر از پدرم برایم پادرمیانی کرد. بعد از سه سال کش و قوس به دستش آوردم، می‌خواهم خوشبخت‌ترین زن کره زمینش کنم.


برای رسیدن به عشق‌تان بجنگید!


وی در ادامه می‌گوید: در اینجا به همه جوانان و دانشجویان می‌گویم که برای رسیدن به عشق‌شان بجنگند. متاسفانه پدر و مادرم امروز به این مراسم نیامدند، چون با ازدواج من مخالف بودند و هستند، اما امیدوارم که دعای خیر آنان همواره پشت سر من و همسرم باشد تا بتوانیم خوشبخت‌تر زندگی کنیم. مهریه همسرم 14 سکه است؛ هر دو دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مدیریت هستیم و 25 سال سن داریم. هنوز صاحب شغل و خانه و کاشانه‌ای نیستم اما نسبت به آینده خودم بسیار امیدوارم.



انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته