دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
17 خرداد 1398 - 07:15

سفر به قرن نوزدهم با «اعترافات یک کودک زمانه»

کتاب «اعترافات یک کودک زمانه» را می‌توان آیینه تمام‌نمای وضع به‌هم‌ریخته و هرج و مرج اجتماعی، سیاسی و مذهبی قرن نوزدهم در فرانسه دانست.
کد خبر : 396387
0202020.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، آلفرد دو موسه  معروف به «شاعر جوانان» شاعر و نمایشنامه‌نویس فرانسوی عصر رمانتیک بود. دو موسه اولین مجموعه از اشعار خود را که نشان‌دهنده استعداد درخشانش بود در سن ۱۹ سالگی منتشر کرد.


«لورنزاچیو»، «عشق شوخی بردار نیست»، «هوس‌های ماریان»، «اعترافات یک کودک زمانه»، «یک هوس» و «در یا باید باز باشد یا بسته» از جمله آثار مهم دو موسه هستند، که از مهمترین آثار رمانتیک و همچنین تاریخ ادبیات فرانسه نیز به شمار می‌آیند.


کتاب «اعترافات یک کودک زمانه» داستان سرگردانی‌ها و گاه سبک‌سری‌های دوران جوانی و عوالم غم و شادی زندگانی در اوضاع آشفته و بی‌سر و سامان فرانسه پس از جنگ‌های ناپلئون است. نویسنده با صراحت صحنه‌هایی از اوضاع روحی خود را در زمانه‌ای که اخلاق در اثر عواقب جنگ رو به انحطاط نهاده است شرح می‌دهد.    


بنابراین کتاب را می‌توان آیینه تمام‌نمای وضع به‌هم‌ریخته و هرج و مرج اجتماعی، سیاسی و مذهبی قرن نوزدهم در فرانسه و نمایانگر روحیات و احساسات و عواطف جوانان دانست.


انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را با ترجمه ابراهیم الفت حسابی در 346 صفحه، پنج بخش که هر بخش شامل فصل‌های کوتاه است، در قطع رقعی با قیمت 15 هزار تومان وارد بازار کتاب کرده است.


در بخشی از رمان «اعترافات یک کودک زمانه» می‌خوانیم:


«فکر انسان اهرم غریبی است. مدافع ما و نگهبان ماست. زیباترین تحفه‌ای است که خداوند به ما عطا فرموده. مال ماست و فرمان‌بردار ماست. ما می‌توانیم در فضای لایتناهی پرتابش کنیم، ولی همین که از جمجمه ضعیف ما خارج شد، دیگر از اختیار ما خارج است.


در همان اوان که لاینقطع روز مسافرت را از امروز به فردا می‌انداختیم، خواب از چشم و نیرو از تنم رخت برمی‌بست. کم‌کم بی‌آنکه خود بفهمم، زندگی مرا ترک می‌گفت. وقتی که پشت میز می‌نشستم، نفرت کشنده‌ای در وجود خود احساس می‌کردم. شب‌ها دو صورت رنگ‌پریده، یعنی صورت اسمیت و صورت بریژیت که در تمام روز به مشاهده آن‌ها مشغول بودم، در خواب‌های هولناک تعاقبم می‌کردند. عصرها وقتی که آن‌ها به تماشاخانه می‌رفتند، من از همراهی با آنان و رفتن به تماشاخانه امتناع می‌کردم. آنگاه من نیز تنها به تماشاخانه می‌رفتم و خود را در میان جمعیت مخفی می‌کردم و از آن‌جا به آنان خیره می‌شدم. گاهی چنین وانمود می‌کردم که در اتاق مجاور کاری دارم به این بهانه به آن اتاق می‌رفتم و یک ساعت آن‌جا می‌ماندم که حرف‌های آن دو را بشنوم. گاهی این فکر در مغزم قوت می‌گرفت که با اسمیت نزاع جویم و مجبورش کنم که با من دوئل کند. تحت تأثیر این فکر شدید، وقتی که اسمیت می‌خواست با من حرف بزند، پشت به او می‌نمودم. آنگاه مشاهده می‌کردم که او با حیرت و تعجب پیش آمده آغوش خود را برویم گشوده است. گاهی وقتی که شب تنها بودم و هم در خانه خفته بودند. در خاطر خود وسوسه‌ای احساس می‌کردم که بروم میز تحریر بریژیت را بگشایم و کاغذهایش را بخوانم. یک دفعه این وسوسه به قدری قوت گرفت که ناچار شدم از خانه بیرون بروم تا مبادا به این کار دست بزنم».


انتهای پیام/4028/


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته