دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
19 خرداد 1398 - 10:16
محمد اصولی*

وقتی من و داعش باهم در یک ساختمان بودیم

دو سال پیش، چنین ایامی در طبقۀ ششم مجلس شورای اسلامی تک‌وتنها در یک اتاق گرفتار شده بودم و تنها صدای حاکم صدای رگبار گلوله‌ها بود.
کد خبر : 396792
2785732.jpg

گروه سیاسی خبرگزاری آنا، در 17 خرداد، تقویم کشورمان حمله تروریستی داعش به ساختمان مجلس شورای اسلامی و مرقد امام خمینی(ره) را ثبت کرد.


در این جنایت که به شهادت 17 نفر از هم‌وطنانمان انجامید، تیم پشتیبان ترور به پای میز محاکمه کشیده شدند تا جوابگوی اعمال مجرمانه خود باشند که پس از هفت جلسه دادگاه، برای هشت نفرشان حکم اعدام صادر شد.


یگان‌های موشکی نیروی هوافضای سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی در عملیاتی با 6 موشک بالستیک ذوالفقار و قیام، مقرهای تجمع و پشتیبانی عناصر داعش در استان دیرالزور سوریه را از دو استان‌ کرمانشاه و کردستان در پاسخ به عملیات این دو تیم تروریستی هدف قرار دادند.


در پی عملیات موشکی سپاه با نام لیله‌القدر علاوه بر تلفات سنگین وارد آمده به داعش، تعدادی از سرکرده‌های این گروهک آمریکایی به هلاکت رسیدند.


اما امروز دو سال از آن ماجرا گذشته است و محمد اصولی هلان متنی را با عنوان «درد دلی با سردار سلیمانی» نوشته است که تعطیلات روزهای اخیر موجب شد با چند روز تأخیر به مناسبت سالگرد یکی از این حمله‌های تروریستی که به مجلس شد به شرح زیر منتشر شود.


سردار سلام!


دو سال پیش در چنین ایامی وقتی در طبقۀ ششم مجلس شورای اسلامی تک‌وتنها در یک اتاق گرفتار شده بودم و تنها صدای حاکم، صدای رگبار گلوله‌ها بود و هیچ چاره‌ای جز قدم زدن، انتظار، ترس و اضطراب نداشتم، به یاد تو افتادم، به یاد یارانت و به یاد یاران سابقت.


با خود گفتم حالا که چیزی نشده؛ اگر در زمان جنگ در پاوه، آبادان یا خرمشهر بودم، چه می‌کردم؟ اگر در والفجر مقدماتی در کانال کمیل گرفتار بودم و یا اگر در خان‌طومان و رقه و ادلب بودم، چه می‌کردم؟دلهره‌ام کم شد. خجالت کشیدم. مقایسه خنده‌داری بود؛ اما چه کنم که این فکرها به ذهنم خطور کرد.


به روزگار شما فکر می‌کردم سردار! روزهای گذشته و حالتان. چه گذشت بر شما در شرهانی، فکه، دزفول، آبادان، خرمشهر، شلمچه و بلندی‌های بازی‌دراز و اکنون چه می‌گذرد بر شما در عراق و سوریه؟ و ما چه می‌دانیم که چه گذشته است بر شما.


سردار! داعشی‌ها در ساختمان ما بودند؛ در چند قدمی من. همکاران مرا به شهادت رساندند؛ در قلب تهران. داعشی‌ها که می‌گویم سه نفر بودند؛ تنها سه نفر. تنها سه نفر وارد شدند و شد آنچه شد. اگر نبودی و یارانت نبودند و اگر ایمان نبود چه می‌شد؟ چند نفر می‌آمدند، تا کجا می‌آمدند؛ چه می‌کردند؟


سردار! پیام ما را به یارانت در عراق و سوریه و لبنان و فلسطین برسان. از جانب ما به آن‌ها بگو به جان زهرا(س) نیش و کنایه‌های غریبه‌های خارجی و داخلی‌های غریبه‌تر آزارتان ندهد؛ دل‌زده‌تان نکند؛ خسته‌تان نکند. ما می‌دانیم چه می‌کنید. نکند وقتی در غربت با آتش و خون دست‌به‌گریبانید، شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» یادتان بیاید. حرف‌هایی مثل اینکه «چرا در سوریه می‌جنگیم» و «چرا در عراق کشته می‌دهیم» را هم نشنیده بگیرید. غصه نخورید که چرا دغدغه بعضی‌ها شده است برگزاری کنسرت در مشهد و ربنای شجریان و حضور خانم‌ها در استادیوم.


سردار! به یارانت اگر خبر ندارند نگو که چه بلوایی است بر سر بودن یا نبودن آن‌ها؛ بر سر جنگیدن یا نجنگیدن آن‌ها؛ البته اگر پیام ما را به آن‌ها برسانی، جوابشان را می‌دانم. می‌خواهی نگفته برایت بگویم؟ آن‌ها خواهند گفت که ما را حسین به اینجا کشانده است و زینب؛ آری زینب.


یک عمر قصه پرغصه زینب را شنیدیم و دندان‌هایمان را از غضب به هم فشردیم که ‌ای کاش بودیم و نمی‌گذاشتیم خار به پایش برود. نمی‌گذاشتیم پایش به مجلس شراب باز شود. نمی‌گذاشتیم گذرش به بازار برده‌فروش‌ها بیفتد.


یک عمر حسرت نبودن در کربلا قرین ما بوده و حال ماییم و یک حرم. تا پای جان هستیم در غربت، دور از زن و فرزند. می‌ایستیم و از ساحت حرم دفاع می‌کنیم. ما اینجاییم تا نکند این حیوان‌های انسان‌نما به شما نزدیک شوند. اینجاییم تا آب در دلتان تکان نخورد.


آن‌ها خواهند گفت ما به سهم خود از سفره انقلاب راضی و قانعیم؛ هرچند با سهم دیگران خیلی فرق می‌کند.


سهم ما شد شهادت، دلتنگی، جدایی از زن و فرزند، جنگیدن با پوتین‌های پاره و سلاح‌های قدیمی، محاصره در غربت و زیر لب زیارت عاشورا خواندن و فدا شدن برای سیدعلی؛ البته سهم برخی دیگر شد آرامش، رئیس شدن، سوار شدن بر ماشین‌های لوکس و شیشۀ دودی و ضدگلوله، کنسرت‌های مجلل، فالوئرهای میلیونی، فرش‌های قرمز و حساب‌های میلیاردی و خانه‌های مجلل در سعادت‌آباد و شهرک غرب و الهیه.


سهم فرزندان ما شد چشم‌های دوخته به در و پلک‌هایی که به هم نمی‌خورد که شاید پدر از در وارد شود، خوابیدن روی عکس پدر، تنهای تنها با مادر نشستن بر سر پیکر پدر؛ و سهم آقازاده‌ها و سلبریتی‌زاده‌ها شد یک‌شبه ره صدساله رفتن، تحصیل در اروپا و آمریکا، رانت واردات پوشاک، تجارت نفت، تولد در کانادا و انگلیس و آمریکا.


آری سردار! یارانت می‌دانند برای چه و به خاطر که آنجا هستند؛ یا در محشری که به پا کرده‌ای، چه می‌کنند. ای‌کاش شور و نوای تو هم شنیدنی بود و دیدنی. چه کنم که یافتنی است و دریافتنی! چه کنم محشری به راه انداخته‌ای که نمی‌فهمندش. چه نغمه‌هایی سروده‌اند خمینی و خامنه‌ای و چه زیبا هدایت می‌کنی این هم‌نوازی را تو ای سردار! چه یکنواخت می‌نوازند این موسیقی عشق به وطن را سربازان تو و چه گمنام و کم‌ادعا، یک چشم به نت‌ها دارند و یک چشم به دستان تو. چه آرامش‌بخش است این موسیقی برای کسانی که حتی انکارتان می‌کنند و چه گوش‌خراش است برای کسانی که چشم طمع به آب‌وخاک و غیرت و آبروی این سرزمین دارند.


و آخر اینکه سردار! به یارانت بگو نگران نباشند. اگر از دستشان در رفت و چندین گرگ انسان‌نما آمدند و به قول مولایمان ترقه‌بازی راه انداختند، امثال شهید «جواد تیموری» هستند و دخلشان را می‌آورند. آری بگو دیگر آن زمان نیست که علی (ع) تنها بماند و حسین (ع) تنها 72 یار داشته باشد و سرداران حسن (ع) خیانتش کنند. زمانی است که اگر بوی خیانت بیاید، بوی جنگ بیاید، بوی نفوذ بیاید، نه یک فهمیده که هزاران فهمیده، نه یک بیضائی که هزاران بیضائی آماده‌اند که در راه دین برای رهبرشان و آرامش وطنشان جان دهند.


به گزارش آنا، از 26 ژانویه 2011 همزمان با ششم بهمن‌ماه سال 96 درست زمانی که حکام آمریکایی منطقه یکی پس از دیگری به ورطه سقوط می‌رفتند بحران و اغتشاش در سوریه با حمایت آمریکا آغاز شد و از آن روز تاکنون ملت ایران در کنار مردم سوریه علیه اسلام آمریکایی ایستاده است.


پس از پیروزی محور مقاومت بر دواعش در بوکمال، سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پیامی به محضر ولی امر مسلمین حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای (مدظله العالی) پایان سیطره داعش را بر سوریه اعلام کرد.


انتهای پیام/4123/ن


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته