دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
16 دی 1398 - 00:02

یک‌ دست باقی است؛ همان یک دست کافی است! / ترور سردار سلیمانی در راستای اجرای سیاست «زمین سوخته»

آمریکا با ایجاد نزاع‌های منطقه‌ای برای تضعیف هرچه بیشتر ملت‌ها، دست به هر خباثت و خونریزی ازجمله ترور سردار سلیمانی در راستای اجرای سیاست «زمین سوخته» می‌زند و در این میان، فرقی بین جمهوری خواهان و دموکرات‌ها نیست.
کد خبر : 464615
3337684.jpg

گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا - محمدپارسا نجفی؛ سردار در میان ما نیست اما دستی که انگشتر سلیمانی را داشت، باقی ماند تا سرنوشت تاریخ را تغییر دهد. آمریکا هم می‌دانست ابتدا باید چه کسی را بزند که غیبتش به محور مقاومت آسیب بزند. ولی نمی‌دانست که این دست از وی باقی می‌ماند که امپراتوری آمریکا را برای همیشه نابود می‌کند. شاید باورکردنی نباشد اما بررسی تحلیلی، حقیقت را مشخص می‌کند.


شیر میدان که بیش از سه جنگ سهمگین را پشت سر گذاشته بود، بزرگ‌مردی است که جهان سیاست آن را خوب می‌شناسد؛ شهید سلیمانی در دفاع از ایران علیه صدام، در دفاع از لبنان ضد رژیم صهیونیستی و در دفاع از سوریه و عراق علیه داعش جنگ را مدیریت کرده بود.


داعش بازتولید شده در شرق عراق و مرزهای ایران فعال‌شده بود و سپهبد درحالی‌که برای مدیریت نبرد عازم کارزار بود توسط آمریکا ترور شد؛ همان آمریکایی که ادعای جنگ با داعش را داشت!


یک بررسی در تاریخ مشخص می‌کند که در هیچ جنگی هرگز ارتشی یک ژنرال و فرمانده بلندپایه را دستکم رسماً ترور نکرده و مسئولیتش را نپذیرفته است. این اقدام حماقتی محض تلقی می‌شود. حال‌آنکه ایران و آمریکا در وضعیت جنگی قرار هم نداشتند بلکه ایران در جنگ با تروریسم داعش بود. ترور یک فرمانده بلندپایه نظامی در کشوری ثالث دقیقاً اعلان جنگی است بدون هیچ توجیه منطقی. اما چرا آمریکا دست به این حماقت زد؟ برای پاسخ این سؤال باید سؤال بزرگ‌تری را مطرح کرد؛


چرا آمریکا در عراق حضور دارد؟


قطعاً نیروی دفاعی ایران و نیز مقاومت عراق با حذف دو فرمانده ضعیف نمی‌شوند. آمریکا می‌داند نه‌تنها در عراق بلکه در کل منطقه غرب آسیا جایی ندارد و باید برود اما ضرورتی راهبردی آمریکا را در غرب آسیا نگه داشته است. جریان انرژی و مسیرهای ترانزیت دریایی این منطقه اهمیتی راهبردی برای مدیریت کل اقتصاد جهان دارد. هیچ مکانی در زمین به‌اندازه غرب آسیا تا این اندازه مهم نیست.


ابتدا انگلیس و سپس آمریکا پس از جنگ دوم جهانی از طریق سیطره بر همین منطقه بود که توانستند بر اقتصاد و معادلات تجاری و راهبردی جهان سلطه داشته باشد و به‌بیان‌دیگر، زمانی ابرقدرت بودن آمریکا معنا دارد که در غرب آسیا قدرت نفوذ داشته باشد. اگر از این منطقه برود یا در امور داخلی ملت‌ها دخالت نکند نه‌تنها همه ملت‌های منطقه بلکه کل جهان از زیر سلطه آمریکا خارج خواهند شد.


آمریکا خود نفت دارد و تنها به دنبال پیمانکاری شرکت‌های نفتی در عراق یا عربستان نیست. بلکه برای تأثیرگذاری بر اقتصاد همه جهان مانند اروپا، شرق آسیا، هند، روسیه و چین به دو مؤلفه انرژی و مسیرهای دریایی نیاز دارد تا همچنان سلطه دلار بر اقتصاد حفظ شود.


نیروی دریایی آمریکا


آمریکا بعد از جنگ جهانی توانست با سلطه دلار بر مبادلات عالم، قدرت مدیریت اقتصاد گیتی را به دست آورد. سلطه دلار آمریکا بر جهان، بسیار قدرتمندتر از سلاح و ارتش، کشورها را به اطاعت از آمریکا وادار می‌کند. پس بقای امپراتوری آمریکا در سطح جهان نیازمند داشتن نفوذ نظامی در منطقه غرب آسیاست. این نفوذ نظامی در شرایطی میسر می‌شود که ملت‌های منطقه ضعیف باشند.


به همین منظور همه توان آمریکا بر جدا نگه‌داشتن ملت‌های منطقه از یکدیگر است. ایجاد مرزهای دشمنی میان مردم منطقه، ایجاد گروه‌های وحشت‌افکن ضدمردمی مانند داعش و النصره، تحریک ناسیونالیسم کور عربی و ترکی، کردی و....، تشویق رقابت تسلیحاتی، جلوگیری از پیمان‌های امنیت جمعی و مشارکت اقتصادی میان دولت‌های منطقه همه در این راستا معنا می‌یابد.


آمریکا مجری تاکتیک سرزمین سوخته


آمریکا و انگلیس تا حد امکان میان ملت‌ها دشمنی و خونریزی ایجاد می‌کنند تا همین واگرایی منطقه‌ای، نزاع و درنهایت نابودی اقتصادهای منطقه و ضعیف شدن هر چه بیشتر ملت‌ها را سبب شود. معنی دیگر سرزمین‌های سوخته وابسته شدن دولت‌ها و از میان رفتن اراده برای مخالفت با سلطه امریکاست و در این میان، تفاوتی بین جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها نیست.


 آمریکا بعد از 11 سپتامبر برای سلطه بر غرب آسیا و شمال افریقا راهبرد مداخله مستقیم نظامی را پیش گرفت برای آنکه نمی‌توانست مستقیم اعلام کند که چه هدفی دارد. درنتیجه مبارزه با القاعده، طالبان، صدام و.. را مطرح کرد. در مرحله بعد با جنگ شناختی کشورهای بیشتری مانند سوریه، افغانستان، لیبی، سودان و... را به نبردهای ویرانگر داخلی سوق داد.


حمله عربستان و امارات به یمن، تحریم‌های شدید اقتصادی در ایران، محاصره کامل غزه، جنگ 33 روزه لبنان، کودتا در ترکیه و مصر و درنهایت، آشوب در ایران، عراق و لبنان در این راستا قابل‌بررسی است.


کاخ سفید


نمایی از کاخ سفید


دقیقاً به همین دلیل است که آمریکا در 16 سال گذشته هیچ اقدامی برای بازسازی و رونق اقتصاد عراق نکرد. فریادهای مردم گرسنه عراق را که بیکاری و فقر را طی چند ماه اخیر در تظاهرات فریاد می‌زنند می‌توان دلیل این مدعا دانست. حال‌آنکه بیشتر بخش‌های اقتصادی به‌ویژه نفت عراق در اختیار کامل دولت آمریکا بوده است.


پس آمریکا برای حفظ نفوذ خود در جهان سعی می‌کند سیاست سرزمین سوخته را در منطقه غرب آسیا اجرا کند ازاین‌رو تلاش می‌کند هر ملتی را درهم بکوبد.


کمی به عقب برگردیم


آشفتگی کنونی آمریکا از چیست؟ راهبرد دوستونی آمریکا را به یاد دارید؟


واشنگتن با سیاست مشهوری بر غرب آسیا مسلط بود؛ بنایی که آمریکا برای سلطه منطقه ایجاد کرده بود مثلثی بود که دو ستون آن پادشاهی پهلوی و پادشاهی سعودی بود. ضلع دیگر سلطه غرب یعنی اسرائیل بر دو ستون فوق سوار بود.


با انقلاب اسلامی یک ستون از راهبرد آمریکا ویران شد و ضلع فوقانی –اسرائیل- روی یک ستون متزلزل شد. پس نیاز بود تا خود آمریکا برای ایجاد تفرقه در منطقه تجاوز نظامی کند. به بهانه‌های مختلف مانند جنگ کویت، جنگ با تروریسم، خطر سلاح‌های کشتار جمعی صدام و جنگ 2003 و درنهایت جنگ با داعش. همه دشمنانی که برای نابودی‌شان لشکرکشی کرده ماهیتی غیرمردمی دارند و ساخته دست غرب هستند؛ داعش، القاعده، طالبان، صدام. اما هزینه لشکرکشی بسیار سنگین است. به بحران اقتصادی 2009 آمریکا نگاه کنید؛ بعد از دو جنگ عراق و افغانستان آن‌هم با اهداف خیالی و دولت‌هایی فاقد پایگاه مردمی، واشنگتن توان اقتصادی خود را متزلزل یافت. پس آمریکا نمی‌تواند با حضور نظامی پرشمار در منطقه باقی بماند ازاین‌رو سعی دارد دولت‌های دست‌نشانده در منطقه بکارد و از شمار نظامیانش بکاهد، تا هم نفوذ داشته باشد و هم از هزینه سنگین در امان باشد.


در آن صورت می‌تواند تاکتیک افزایش واگرایی در منطقه را ادامه دهد اما یک چالش دارد؛ ایران با عنصر مقاومت مانع از حکمرانی دیکتاتورهای وابسته به غرب می‌شود. اما چرا؟


ایران نمی‌تواند واگرایی و همسایگان سوخته را تحمل کند بلکه برای بقا باید با کشورهای هم‌جوار خود همگرایی داشته باشد که یکی از آن‌ها رونق روابط اقتصادی میان‌ همسایگان است. در مقابل، آمریکا مانع آن می‌شود. منفعت آمریکا چنانکه گفته شد در این است که منطقه ما را به سرزمینی سوخته و مردمی نابودشده تبدیل کند؛ بسیار بسیار بدتر از آنچه در امریکای لاتین انجام داده بود. چیزی شبیه افریقا در قرن‌های 17 و 18 میلادی.


این دفاع ایران از منطقه و تهاجم مستمر تاکنون به‌صورت مستقیم انجام‌نشده اما با حماقتی که آمریکا مرتکب شد دیگر نظامیان و مقامات آمریکایی امنیت ندارند و خود به یک هدف متحرک تبدیل شده‌اند. آمریکا نه‌تنها نتوانست در 40 سال گذشته بر منطقه مسلط شود بلکه اکنون همه منافعی را که به جنایات بسیاری به دست آورده بود به‌زودی از دست می‌دهد. پس از آن سلطه بر مؤلفه‌هایی مانند انرژی و راهگذرهای دریایی را نخواهد داشت. درنتیجه دیگر امپراتوری آمریکا معنایی نخواهد داشت چه رسد به جهانی‌سازی.


اینجاست که آمریکا می‌داند دیگر فرصتی ندارد؛ ازاین‌رو مانند گنده لاتی که به آخر خط رسیده عربده می‌کشد تا شاید دیگران بترسند و الا نخبگان می‌دانند از هیمنه ابرقدرتی آمریکا چیزی باقی نمانده مگر تروریسم که دیدیم.


و حالا دقت کنیم؛ از پیکر مطهر شهید سردار سپهبد سلیمانی، فقط یک دست باقی ماند.



یک دست کافی است برای یک‌دست شدن ملت‌ها


همین دست کافی است برای خفه کردن اسرائیل


آل سعود محو خواهد شد و آمریکا تنها در حد دولتی ضعیف باقی نمی‌ماند


دست را نگاه کن


یک دست کافی است


«یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ»


هر انتقامی کمتر از نابودی اسرائیل و حذف آل سعود به‌راستی کم است.


منطقه آبستن تحولات بزرگی خواهد بود.


انتهای پیام/4106/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته