دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
08 آبان 1394 - 14:38
مرور چند روایت بر قیصر شعر در هشتمین سال‌مرگش

قیصر، شاعری که استخدام نشد و تنها به سفارش قلبش عمل می‌کرد

قیصر امین‌پور، شاعری‌ است که 8 سال قبل در چنین روزی دیده از جهان فروبست و همچنان بررسی رویکرد، منش، تفکرات و سروده‌هایش، می‌تواند در بازار تبلیغ‌ها و سایه‌نشینی‌ها، سره را از ناسره معلوم کند.
کد خبر : 46575

هادی حسینی‌نژاد، خبرنگار فرهنگی آنا: زنده‌یاد قیصر امین‌پور، شاعر خوشنام و البته محبوب معاصر ماست. شاعری که کودکان جند نسل با شعرهایش در کتاب‌های درسی، با حلاوت کلام، مهربانی و صداقتش آشنا شدند. با شعرهایی مثل: «باز آمد بوی ماه مدرسه/ بوی بازی‌های راه مدرسه» یا در شعر حاصل جمع قطره‌ها: «این من و تو حاصل تفریق ماست/ پس تو هم با من بیا تا ما شویم/ حاصل جمع تمام قطره‌ها/ می‌شود دریا، بیا دریا شویم.» حضور لاله‌ها، لحظه سبز دعا، اتفاق ساده، دهکده خوب ما، راز زندگی و... شعرهایی بودند که فارغ از مشکلات و سختی‌های دهه‌های نخست انقلاب، دل کودکان را گرم می‌کردند و به آن‌ها آرمش می‌بخشیدند.


زندگی قیصر، پر بود از اتفاق. خصوصا اگر مروری داشته باشیم به عملکرد حرفه‌ای‌ او، می‌توانیم بیشتر با روحیات، شخصیت و حتی تفکراتش آشنا شویم. او پس از انقلاب، در کنار توده و به موازات ارزش‌های انقلابی به سرایش و فعالیت‌های فرهنگی ادبی خود افزود. حتی در طول دوران جنگ تحمیلی، با حضور د مناطق جنگی و عملیاتی، در کنار رزمندگان حضور داشت و برای‌شان شعرخوانی می‌کرد.


قیصر عضو شورای شعر و ادبیات حوزه هنری (وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی) بود و در تشکیل جلسات شعرخوانی و نقد و بررسی شعر و تشویق و ترغیب شاعران جوان انقلاب نقش مؤثر و ارزنده ای داشت. اما در ادامه، برخی نگاه‌ها و تناقضات را برنتافت و به همراه تنی چند از دوستان و همراهان خود، از حوزه کناره گرفت، کناره‌گیری‌‌ای که از آن سو، اخراج خوانده شد.


به نقل از خود قیصر: «... و به اصطلاح طوری شد که کم‌کمک داشتند در اینکه چه کاری ساخته بشود یا چه کاری ساخته نشود، چه شعری گفته شود، چه شعری گفته نشود، این داستان چرا چاپ شد؟ این یکی فیلم چرا این طور بود؟ دخالت می‌کردند و همین باعث اصطکاک‌هایی شد که در سال 66 ما که حدودا 13 نفر بودیم از آن‌جا انشعاب کردیم... بیانیه‌هایی در روزنامه‌ها در دفاع از ما نوشتند ولی خب به جایی نرسید و در واقع ما 13 نفر را اخراج کردند و بعد گروهی از ما رفتیم مجله سروش نوجوان را راه انداختیم.»


این شاعر فقید در ادامه، مدتی را در نشریه سروش کودک و نوجوان گذراند اما از آنجا نیز اخراج شد و نهایتا، خانه شاعران ایران، آخرین ماوای او تا پیش از مرگ شد. قیصر اگرچه شاعر ارزش‌ها بود و همه‌ بر میزان اعتقاد و حسن نیتش واقف بودند، در سال‌های آخر زندگی، روز به روز بر هجمه حرف و حدیث‌هایی که از این‌طرف و آن‌طرف بر ضد او شنیده می‌شد افزوده شد که بیش از پیش او را رنج می‌داد.


قیصر نمی‌خواست مستخدم باشد


اسماعیل امینی درباره این تضاد و تناقضات نوشته است: « پس از مرگ قیصر، هم حوزه هنری برنامه باشکوهی برگزار کرد، هم سروش کتاب ویژه‌ای در بزرگداشت یاد قیصر چاپ کرد... این دوگانگی از کجا می‌آید؟ چرا دستگاه‌ها فرهنگی با این همه گستردگی، جایی برای امثال قیصر امین‌پور ندارند اما برای بزرگداشت و ویژه‌نامه و بنر و تندیس همه آماده به خدمت هستند؟
بیان این ماجرا در یک نکته ساده است و آن این است که نظام اداری که تابع هیولای بروکراسی است، برای هنرمند و متفکر و منتقد و اهل خلاقیت، هیچ تعریفی ندارد. در نظام اداری همه افراد باید مستخدم (استخدام‌شده) باشند، باید شماره مستخدمی داشته باشند، باید تابع سلسله‌مراتب اداری باشند، حتی وقتی که شعر می‌گویند، داستان می‌نویسند،نقد می‌کنند یا حتی وقتی که می‌اندیشند. این است که در روال تبدیل هنرمند به کارمند و منتقد به مستخدم، میان دستگاه اداری و اهل اندیشه و هنر، تنش ایجاد می‌شود.»


شاعری که تنها به سفارش قلبش عمل می‌کرد


ساعد باقری، یکی دیگر از شاعران نزدیک با قیصر، نیز پیش‌تر در گفت‌وگویی که با یکی از روزنامه‌ها داشت، گفته است: «خیلی ها اساسا هر کسی را که معتقد و متدین بود به آرم ایدئولوژیک بودن مزین می‌کردند. قیصر قطعا یک مسلمان معتقد بود و من شاعر مستقل به کسی می‌گویم که پشتوانه حرفش قلبش باشد، پشتوانه‌اش مطلوب خواست کسی بودن یا منظور نظر دنیایی داشتن نباشد... مثل هر شاعر دیگری قیصر هم شرایط مختلف را تجربه کرده و این شرایط در شعرش انعکاس داشته اما حتما نگاه و اعتقادش در شعر هایش جاری و ساری بوده اما اینکه ببیند جریان حاکم چه چیزی را طلب می کند تا همان کار را انجام بدهد، قطعا این طور نبوده است. شاید یکی از دلایل به وجود آمدن چنین نگاهی این است که بعضی از آدم ها واقعا ناجوانمردانه با او رفتار می کنند، گزیده از قیصر چاپ می کنند اما گویی قیصر اصلا شاعر مجموعه «گل ها همه آفتابگردانند» به بعد نیست، گویی خیال می‌کنند قیصر شعر «طرحی برای صلح» را نباید می نوشت...


... وقتی قیصر فوت کرد به تعبیر استاد شفیعی کدکنی دانشگاه تهران جمعیتی زیادی را پذیرا شد که تا آن روز به خودش ندیده بود. از سوی دیگر همان زمان یک اطلاعیه به نام کانون نویسندگان ایران منتشر شد با تیتر «درگذشت شاعر بیلبوردهای تبلیغاتی شهرداری»، دوست شاعر ما سینا بهمنش با بعضی از دوستان گفت‌وگو کرد، سید علی صالحی گفته بود من قیصر را عاشقانه دوست دارم، خانم بهبهانی که حتی متن بی نظیری در فوت قیصر نوشتند، بعدا معلوم شد فقط یک نفر از اعضا آن را نوشته و منتشر کرده است. خانم بهبهانی در تسلیتش خیلی جوانمردانه نوشته بود که به من می‌گویند او-قیصر- انسان مذهبی بود، من می گویم در کنار آن فضیلت ها و ارجمندی هایی که در قیصر می‌بینیم اگر این را هم داشته باشد چه بهتر...»


مسلمانی که مسلمانی‌اش را داد نمی‌زد


افشین‌ علاء نیز در یادداشتی که به مناسبت سالروز درگذشت قیصر نوشته، عنوان کرده است: «...قیصر نیازی به تجلیل‌های مناسبتی آن هم ذیل عنوان‌های ارجمند شاعر آیینی، شاعر انقلاب، شاعر دفاع مقدس و... ندارد. لطفا رگ غیرت کسی بیرون نزند! بله، قیصر همه اینها هست، اما اینها همه قیصرنیستند! مهمل نمی‌گویم. باور کنید این‌جور نگاه کردن به شعرهای قیصر یعنی مثله کردن آثارش! آن هم نه از سر دغدغه شعر یا دغدغه قیصر داشتن، که به منظور استفاده ابزاری در بیلان کار ارگان‌ها و نهادهای اداری! و تشکیل نشست‌های ملال‌آور با مضمون نشستند و گفتند و برخاستند! و دیگر هیچ. بازهم خواهش می‌کنم رگ غیرت کسی بیرون نزند. می‌دانم که قیصر مسلمان بود. گرایش‌های انقلابی و آیینی هم داشت. نه ما کتمان می‌کنیم نه خودش از اذعان به آن ابایی داشت. ولی قیصر مسلمانی‌اش را داد نمی‌زد. اهل فسق که نبود اما زهد هم نمی‌فروخت. فسق کسی را هم به رخش نمی‌کشید. اهل مصاحبه و تریبون و تلویزیون هم نبود. به دلایل کاملا روشن بعد از دوران حوزه هنری با هیچ نهاد دولتی و رسمی هم ارتباطی نداشت. البته که ژست اپوزیسیون هم نمی‌گرفت. خودش بود. شعرش هم شبیه خودش بود. یعنی شعرش گاهی شاد بود. گاهی گریه می‌کرد. گاهی عاشق می‌شد. گاهی شدیدا به فلسفه پهلو می‌زد گاهی انتقاد از نابرابری زندگی‌ها بود. گاهی برای عاشورا و نماز و اعتقادش می‌سرود و گاه کودکانه شعر می‌گفت.


... حال که حلقه رفقا و یاران هم‌نفس سی و چندساله او وحتی خانواده فرهیخته‌اش در سخن گفتن از قیصر از همه بی‌ادعاتر و ساکت‌ترند بقیه عزیزان هم جانب احتیاط را نگه دارند! کار علمی، نقد و پژوهش جای خود اما مناسبتی کردن قیصر و تبلیغ رسمی و بدتر از همه ادعای روزافزون رفیق گرمابه و گلستان او بودن کار سبکی است. باز هم می‌گویم انجمن شاعران هیچ ادعایی در مصادره قیصر و سید و سلمان و... ندارد. اما امثال من و شما دوستان باید بتوانیم توی چشم استاد شفیعی کدکنی و ساعد و سهیل و بیوک ملکی و خانم راکعی و از همه مهم‌تر خانم اشراقی و آیه عزیز نگاه کنیم یا نه؟ آنها که یادشان نرفته قیصر با همه نجابت و روی بازش دلش از دست چه کسان و چه جریان‌هایی خون بود!»


تطهیر با نام قیصر یا یک اعتراف


حالا، بی‌مقدمه بخوانید سخنان قهرمان سلیمانی، معاون پژوهشی سازمان ارتباطات اسلامی را در مراسمی که سال گذشته به یاد قیصر بر پا شد: «قیصر امین‌پور در میان هم‌نسلان ما متشخص و برجسته بود و بعید است کسی در نسل ما بتواند ظهور کند که در این عرصه با او همراه شود. او شاعر، محقق، انقلابی آرمان‌خواه، روزنامه‌نگار، معلم و استاد دانشگاه بود. او جزو معدود دانشگاهیانی بود که حصار دانشگاه را برداشت و نوعی نگاه زنده و جدید را به ارمغان آورد. قیصر یک پای در سنت داشت و یک پای در تجدد. قیصر جهان سنت و مدرنیته را به هم پیوند زد و این چیزی است که دانشگاه به آن نیاز دارد. او متعلق به نسلی بود که موسیقی را می‌شناخت، با نقاشی آشنا بود، فیلم نگاه می‌کرد و تئاتر می‌رفت؛ چیزی که در محیط‌های دانشگاهی ما مرسوم نیست.
]معاون پژوهشی سازمان ارتباطات اسلامی در میان حرف‌های خود بارها احساساتی شد و در پایان صحبتش با گله از این‌که قیصر امین‌پور در سال‌های پایانی زندگی‌اش دست‌خوش ناملایمات شده بود، گفت:[ موهای قیصر یکدست مشکی بود اما در این سال‌های آخر سفید شده بود. توپخانه‌ای در سال‌های آخر عمرش او را هدف گرفته بود و به اسم خدا و ائمه و ارزش‌ها او را رنجاند و ما چه آسان این چیزها را خرج می‌کنیم. این در حالی است که او اهل مدارا و اهل ارزش‌ها بود.»


یادی از قیصر


قیصر شعر ایران پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد و حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشت و در نهایت حدود ساعت ۳ بامداد سه‌شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت. شاعری که بعد از گذشت 8 سال، همچنان بررسی رویکرد، منش، تفکرات و سروده‌هایش، می‌تواند در بازار تبلیغ‌ها و سایه‌نشینی‌ها، سره را از ناسره معلوم کند.


وقتی تو نیستی
نه هست‌های ما
چونان که بایدند
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می‌خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می‌کنم:
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه‌های تقویم
روزی به‌نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می‌داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !
* * *

وقتی تو نیستی
نه هست‌های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها...
هر روز بی تو
روز مبادا است !


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته