دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
01 ارديبهشت 1399 - 15:48
یادداشت؛ بخش دوم/ محمد قمی*

ماهیت علم، نظریه و فرآیند تحول در علوم انسانی از دیدگاه استاد خسروپناه

استاد خسروپناه معتقد است که برای اینکه در حوزه علوم اجتماعیِ اسلامی به تولید برسیم، به دانستن تاریخ علوم اجتماعی نیاز داریم تا سیر تطور و تحول آن را بدانیم.
کد خبر : 484412
BS0K8015.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسی‌های آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محمد قمی طی یادداشتی نوشت: بنده در بخش اول، به تعریف علم دینی از دیدگاه استاد خسروپناه و سه پیش‌فرض الگوی حکمی-اجتهادیِ وی اشاره‌ای کردم. در این بخش، توضیح مختصری درباره ماهیت علم، نظریه و فرآیند تحول در علوم انسانی از منظر ایشان ارائه می‌دهم.


استاد خسروپناه در جلد اول از کتابِ در جستجوی علوم انسانی اسلامی به صورت مفصل، در باب چیستی علم بحث کرده است. خلاصه‌اش این است که علم در معنای کلی بر مطلق آگاهی دلالت دارد و شامل علم حصولی و حضوری است. او معتقد است امروزه علوم تجربی محض وجود ندارد و در هر دانش تجربی از روش‌های غیر تجربی نیز استفاده می‌شود.


او در مباحث خود، علم را به‌عنوان دیسیپلین مدنظر قرار می‌دهد که مجموعه‌ای از گزاره‌هایی از سنخ علم حصولی، روش‌مند، مدلل و موجه هستند، موضع مشخص دارند و هدف خاصی را دنبال می‌کنند. از دیدگاه استاد خسروپناه، نظریه یک گزاره یا مجموعه‌گزاره‌های به‌هم‌مرتبط است که دارای مبادی، مبانی، روش و استدلال باشد. طبیعتاً اگر این نظریه بدون سابقه باشد، نظریه‌ای نو محسوب می‌شود.


قطعاً هر نظریه‌ای مبتنی بر یک‌سری مبانی، نقطه‌نظرات و مبادی است. استاد معتقد نیست که همه نظریه‌ها باید مبتنی بر مبانی ارزشی باشند، اما پیداست که بخشی از نظریه‌ها این‌گونه هستند. البته منظور از مبانی ارزشی، همان نظریه‌های هنجاری و از جنس باید و نباید است. برخی نظریه‌ها توصیفی محض هستند و بار ارزشی ندارند. در حوزه علوم انسانی، گزاره‌های تبیینی هم بار ارزشی دارند؛ اما در حوزه علوم طبیعی این‌گونه نیست.


استاد خسروپناه معتقد است برای اینکه در حوزه علوم اجتماعیِ اسلامی، به تولید برسیم، به دانستن تاریخ علوم اجتماعی نیاز داریم تا سیر تطور و تحول آن را بدانیم؛ زیرا دانستنِ گذشته، مسیر آینده آن را نیز مشخص می‌کند. فلسفه علوم اجتماعی نیز مهم است، زیرا نگاهی درجه دوم به علوم اجتماعی است و با این نگاه می‌توانیم به پرسش‌‌های بیرونی آن علم، با استفاده از روش تاریخی و منطقی که همان روش دیدبانی است، پاسخ گوییم تا بفهمیم که این دانش نسبت به پرسش‌های بیرونی مانند چیستی، روش یا نسبت و ترابط با دیگر علوم، غایت و موارد دیگر، چه موضعی دارد.


از این طریق می‌توان فهمید که علوم اجتماعیِ فعلی چه کاستی‌هایی دارد و چگونه باید باشد. به همین دلیل، فلسفه هر علمی، علاوه بر توصیف، به یک‌سری از توصیه‌ها ختم می‌شود. برای رسیدن به علوم اجتماعیِ اسلامی، علاوه بر مبادی، به مبانی هم نیازمندیم. فلسفه علوم اجتماعی و تاریخ علوم اجتماعی، مبادیِ علوم اجتماعیِ اسلامی هستند؛ اما الهیات و فلسفه اسلامی مبانی ما را تأمین می‌کنند؛ یعنی مبانی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، ارزش‌شناسی، انسان‌شناسی با تکیه بر الهیات و فلسفه اسلامی ارائه می‌شود.


استاد خسروپناه معتقد است در فرآیند تحول علوم انسانی، علاوه بر اینکه باید مبانی را به‌صورت جامع دید، به روش‌شناسی هم باید توجه کرد؛ زیرا مبانی به‌تنهایی تولید علم نمی‌کنند. باید دقت کرد که مباحث روش‌شناسی با موضوع منطق خلط نشود. همچنین وجود و همزمانی فرآیند علمی و اجرایی (مدیریتی) در بحث تحول در علوم انسانی لازم است. در حوزه تحول، فرآیند علمی و اجرایی (شامل حذف و اضافه رشته‌ها، دروس و سرفصل‌ها) باید به‌صورت هم‌زمان پیش رود.


از دیدگاه استاد خسروپناه، قلمرو و نحوه ورود یا دخالت مبانی دینی در فرآیند شکل‌گیری علم اجتماعی دینی، به این نحو خلاصه می‌شود: ما در علوم اجتماعی، با انسان و مفاهیم پیرامون آن، مانند رفتار انسان، فعل، مصرف، اندیشه، هنجار و ناهنجارِ او سروکار داریم که عموماً دارای ماهیت ارادی هستند و در تحقق آن‌ها دو عامل فرد و ساختار نقش دارند.


هنگامی که ما با مفاهیمی سروکار داریم که فرد و ساختار در شکل‌گیری آن نقش دارد، پرسش‌هایی بنیادی مبنی بر ماهیت و چیستی، ساختار، فرد، انسان و بحث ضرورت ارائه مبانی و جهان‌بینی، مانند انسان‌شناسی پیش می‌آید. در صورت مادی و تک‌بُعدی دیدنِ انسان و یا غیرمادی و چندبُعدی دیدن او، نگاه به انسان کاملاً تغییر می‌کند؛ برای نمونه، عرفاً انسان را واجد ابعاد متعددی می‌دانند که شامل ساحت‌هایی مانند جسم، نفس، عقل، روح، قلب، سرّ، خفی و اخفی است.


در قرآن نیز از هفت نفس نام برده شده است که عبارت است از نفس اماره، لوامه، عاقله، ملهمه، مطمئنه، راضیه و مرضیه. هریک از این انسان‌شناسی‌ها، انسان را به نحو متفاوتی معرفی می‌کنند. هنگامی که توصیف ما از انسان مشخص شد، بررسی ما درباره انسان محقق تفاوت می‌یابد.


در بخش‌های بعدی بیشتر توضیح خواهیم داد که سه وظیفه علوم اجتماعی عبارت است از: 1) توصیف انسان مطلوب؛ 2) شناخت و ارزیابی انسان محقق؛ 3) تغییر انسان محقق به انسان مطلوب. در دو قسمت نخست، یعنی تعریف انسان مطلوب و شناخت و ارزیابی انسان محقق، ارائه مبانی بسیار مهم است.


برای مثال، عرفاً طبق تعریف خود از ساحت‌های وجودی انسان، انسان مطلوب را متفاوت معرفی می‌کنند. در تعریف انسان محقق نیز براساس مبانی و تعریف ما از انسان، می‌توانیم به این بخش بپردازیم. مبانی مانند تلسکوپ و میکروسکوپی است که دقت ما را در بررسی زوایای مختلف انسان بالا می‌برد. همچنین مبانی ارزش‌شناختی در استقرار بایدها و نبایدها و تغییر انسان محقق به انسانِ مطلوب مفید است.


برخی برای تغییر انسان محقق به انسان مطلوب، به ارزش‌های فقهی اکتفا کرده و برخی دیگر، به ارزش‌های اخلاقی بسنده می‌کنند. در جامعه ما، در تغییر انسان تحقق‌یافته، بیشتر به فقه متوسل می‌شوند و کمتر به اخلاق بها می‌دهند، درحالی‌که به جایگاه اخلاق در قالب عرفان و موضوع منازل و مراتب عرفانی باید توجه داشت. کتاب منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری، یک نمونه از این نوع بایدها و نبایدهای اخلاقی است [استاد خسروپناه این کتاب را در کتابی با عنوان جستاری در عرفان نظری و عملی شرح داده و بوستان کتاب آن را منتشر کرده است].


حتی روش‌های تجربی نیز می‌تواند به ما در تحقق بهتر این بایدها و نبایدها یاری رساند. پس در تولید نظریه در حوزه علوم انسانی، در هر سه مرحله نیاز به این مبانی داریم. براساس الگوی حکمی-اجتهادی می‌توان این مبانی را به امور انضمامی مرتبط کرد و به تولید نظریه رسید. توضیحات بیشتر را در بخش‌های بعدی مطرح خواهم کرد.
*محمد قمی، مدیر دفتر مطالعات، برنامه‌ریزی و تعالی علوم عقلی و الهیات معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/۴۱۱۸/


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته