دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

تاجیک: مغضوبین عرصه سیاست و قدرتیم

نه با کلیت حزب و نه با حزب به معنی اخص کلمه مخالف نیستم، بلکه با احزاب «واقعا موجود» در جامعه‌ی دیروز و امروز خود مخالفم. بازی حزبی ما ملفوف در نوعی ایدئولوژی اتدوکسی هستند، و از این رو، عمدتا حاملان و عاملان یا تقریرکنندگان همگونی، هم‌صدایی، هم‌مرامی، هم‌افق، هم‌کنشی، هم‌هدفی و ... هستند. به نظرم یک چنین قاب و قالبی امکان ندارد، لذا از این جهت با چنین برداشتی و نه با هر نوع برداشتی از حزب مخالف هستم.
کد خبر : 61388

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا به نقل از کلید ملی، « محمدرضا تاجیک » را کمتر کسی است که نشناسد؛ سالها پیش در دوره ریاست جمهوری اصلاحات از یک سو مشاور رییس جمهور بود و از دیگر سو ریاست مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری را بر عهده دار داشت. امروز اما می گوید: « ما مغضوبین عرصه سیاست و قدرتیم.» با این حال او که سیاست را در حکومت و کنار اصحاب قدرت جستجو نکرده است، دلتنگ آن نوع از سیاست هم نیست و تمام سرای جامعه و جهان را سرای سیاست و سیاست ورزی خود می داند. با چهره نام آشنای سیاست و دانشگاه در گوشه ای آرام از پایتخت شلوغ در مورد اوضاع نابسامان احزاب ایران و این روزهای او گفت و گو کردم. او معتقد است که احزاب ما در بازی سیاسی خود در بسیاری از شرایط همواره جامعه را دو گام به عقب برده‌اند تا یک گام به جلو.


سخن مرد در حاشیه سیاست در مورد تحزب واضح و روشن است:« اگر بسترها و زیرساخت ها فراهم نشود، هر چیزی که به نام بازی حزبی در جامعه ما صورت می گیرد، « ره به ترکستان» خواهد برد.


استاد دانشگاه شهید بهشتی از جمله شروط موفقیت بازی سیاسی موفق را سامان دادن زیرساخت سیاسی و مزین شدن ساحت سیاسی به نوعی فرهنگ سیاسی دانسته و توصیه می کند: « باید ببینیم در چه شرایطی زندگی می‌کنیم، اقتضای شرایط ما چیست، به چه نوع تشکیلاتی نیازمندیم تا بتوانیم کنش‌های سیاسی‌مان را در بستر آن جاری کنیم. بتوانیم با ریش این تشکیلات به تجریش برویم. همه حرف من این است. تشکیلاتی را انتخاب کن که با عصای آن بتوانی برخیزی. با عصای آن بتوانی راه بروی، در مسیر قرار بگیری. »


تاجیک با طرح اینکه نتایج بسیاری از پیمایش‌های میدانی حکایت از آن دارد که مردم ما خیلی رغبت به پیوستن به احزاب ندارند، و یا نوعی حزب‌گریزی دارند، می گوید: اگر این‌گونه است، آیا نباید طرحی نو دراندازیم؟


*آقای دکتر قصد بازگشت به سیاست را ندارید؟


من همیشه در سیاست بوده‌ام. منتهی سیاست در معنای موسع آن. من هیچگاه سیاست را صرفا در پالیتی (حوزه رسمی سیاست و قدرت) نمی‌دیده‌ام، سیاست را در حکومت و در کنار اصحاب سیاست و قدرت مرسوم جستجو نمی‌کرده‌ام و کنش سیاسی را در هر امر فرهنگی، هنری و اجتماعی جستجو می‌کرده‌ام؛ بنابراین، همواره در این فضا زیست کرده‌ام ،تنفس کرده‌ام. کنش‌گری کرده‌ام و در آینده نیز همین روش را خواهم داشت. لذا تمام سرای جامعه و جهان سرای سیاست و سیاست‌ورزی من است، اگرچه فعلا در حاشیه سیاست مرسوم و رسمی هستم و پذیرفتم که در گستره‌ی این سیاست جایی برای حضور امثال من تعریف نشده است. در هر فرض، از یک منظر ما مغضوبین عرصه سیاست و قدرتیم: همان دگرهایی که باید فاصله با آنان حفظ شود.


*پیشنهادی هم از طرف دولت نداشتید؟


خیر.


*دلتنگ سیاست به همان معنای مرسوم حکومت نیستید؟


نه، عطای این نوع سیاست را به لقایش بخشیده‌ام و بر آنچه به نام سیاست در جامعه‌‌ام جاری است، گاه می‌گریم و گاه می‌خندم، و گاه دگر، در حیرانی و افسوسم.


*این روزها مشغول چه کاری هستید؟


زنجیره‌ای از دغدغه‌های فکری و دلمشغولی‌های نظری و روشنفکری دارم که دنبال می‌کنم. شاید بشود گفت این‌روزها نوعی تغییر گفتمانی یا تغییر زبانی و ادبیاتی در کار من مشاهده می‌شود. آثار اخیرم یک مقدار رمان‌گونه هستند و تلاش دارم مباحث جدی را در قالب‌های رمان و داستان بیان کنم، که یک نمونه آن کتاب «معلم‌های نادان» بود که بالاخره اجازه انتشار گرفت. نمونه بعدی که در راه است «سرزمین هرچه‌ها» است که آن هم تصویری است از جامعه ایرانی، قشرهای مختلف مردم، سیاست ایرانی، حکومت ایرانی و اصحاب قدرت و سیاست در ایران با یک بیان طنز و داستانی که امیدوارم اجازه انتشار بگیرد. همچنین کتابی – در همین فضا – در دست تالیف دارم با عنوان «حصارهای دنیای آزاد من»، که تاملی است آسیب‌شناختی، جامعه‌شناختی و انتقادی به جامعه‌ی امروز ایرانی. در کنار این‌گونه فعالیت‌های نوشتاری، کارهای جدی را هم دنبال می‌کنم و امیدوارم به زودی کتاب «تئاتر مواجهه» که روایت مواجهه‌ی اشکال و صورت‌های گوناگون قدرت و مقاومت در طول تاریخ است، انتشار بیابد. کتاب بعدی من «سیاست بدون سیاست» است که در آن به بحث درباره چهره‌های مختلف سیاست پرداخته‌ام.


*در محتوای کتاب‌های اخیرتان به موضوع احزاب هم نگاهی داشتید؟


در کتاب اخیرم با عنوان «مانیفست نواصلاح‌طلبی» که در حال انتشار دارم، یک فصل به نواصلاح‌طلبی و تشکیلات پرداخته شده است. در واقع، در این فصل تلاش کرده‌ام صورت تشکیلاتی مناسب نواصلاح‌طلبی را ترسیم و پیشنهاد کنم. برای انجام این مهم، لاجرم به اشکال مختلف تشکیلاتی، فعالیت‌های تشکیلاتی و کار سازمانی و سازمان‌دهی پرداخته‌ام: اشکال مختلفی از کلاسیک و مدرن و پست‌مدرن که تا کنون مرسوم بوده، تا در این میانه صورت مناسب تشکیلاتی پیشنهادی خود برای جریان نواصلاح‌طلبی - که در ضمن با فرهنگ و سیاست کنونی جامعه ما همخوانی داشته باشد - را بیابم.. این شکل تشکیلاتی لزوما بازگشتی به تشکیلات حزبی نیست، بلکه درانداختن طرحی نو برای ایجاد نوعی نظم در بی‌نظمی و نوعی قاعده‌مندی در کثرت و نوعی باهم‌بودگی و جمع‌بودگی در عین به‌رسمیت شناختن فردبودگی اعضا و احترام به تکثر منش‌ها و روش‌هاست. در کتاب قبلی خود با عنوان «تجربه بازی سیاسی در میان ایرانیان» که چندین سال پیش منتشر شد، اشکال حزبی از دوران مشروطه به بعد را مورد بحث و نقد قرار داده‌ام. تحزب و بازی حزبی از گذشته دغدغه من بوده و هست.


*طبیعتا خلاهای ایران در زمینه تحزب شما را به تعریف گفتمان جدید از نواصلاح‌گرایی و شکل جدید کار تشکیلاتی سوق داده است. اگر بخواهیم همان احزاب را ریشه‌یابی کنیم، از منظر نهادگرایی چه تعریفی از حزب وجود دارد و اگر بخواهیم براساس نهادگرایی برای احزاب شاخص‌هایی را تعریف کنیم چه مواردی قابل تعریف است؟


بدون تردید، حزب از یک منظر، یک نوع نهاد سیاسی اجتماعی است؛ اما این نهاد - از نظر من – آن زمان که در قالب حزبی قرار می‌گیرد، دیگر ایستا نیست، بلکه پویا و بالنده است. به بیان دیگر، حزب از نظر من، یک قاب و قالب متصلب و همیشگی ندارد، یک قاب و قالب سترون نیست، بلکه یک قاب و قالب منعطف است که می‌تواند به اقتضای شرایط، و به استلزام وضعیت‌ها و موقعیت‌های متفاوت، از امکان انعطاف و استعداد انطباق برخوردار باشد. با این بیان می‌خواهم بگویم که حزب از نظر من، یک نهاد ناآرام است که تلاش دارد کنش‌های مختلف سیاسی را در درون خود به یک نوع آرامش، نظم و سامان برساند. پس، نهاد حزبی، یک نهاد ارگانیکی و نه مکانیکی است. نهادی است که هر لحظه خود را ترمیم و تکمیل و بازتولید می‌کند، هر لحظه خود را «نو نو» می‌کند (توجه دارید که این لحظه یک لحظه معنادار تاریخی است). تعریف و تصویر یک قالب خشک برای احزاب، که به‌رغم تغییر زمانه، تاریح، نیازها، سیاست و سیاست‌ورزی، کنشگران سیاسی، اشکال قدرت، ثابت و لایتغیر باقی می‌ماند با منطق بازی حزبی و سیاسی همخوانی ندارد. به‌ نظر من، قالب‌های مرسوم حزبی، بسیار شکننده هستند، و نمی‌توانند بار سنگین سیاست و سیاست‌ورزی پیچیده مدرن و پسامدرن را بر دوش بکشند. ما نیازمند حزب به مثابه یک نهاد دینامیک و ارگانیک هستیم که بتواند بار سیاست و سیاست‌ورزی و کنش سیاسی را در شرایط متحول و متکثر امروز بر دوش بکشد.


*شما و همفکرانتان تا پایان دهه ١٩٧٠ از این طرز فکر دفاع می‌کردید که سیاست رهایی‌بخش، به قسمی حزب سیاسی نیاز دارد. امروز اما طرز فکر کاملا متفاوتی را پیش گرفته‌اید که آن را «سیاست فارغ از حزب» نامیده‌اید. پس این تغییر نگرش از کجا ناشی می‌شود و چطور قابل تعریف است؟


ببینید مخالفت من با حزب از جنس مخالفت پست‌مدرن‌ها با عقلانیت است. من با یک نوع رویکرد و یک نوع قرائت خاص از حزب مخالف هستم: آن قرائتی که حزب را در معنای کلاسیک آن می‌فهمد. در یک معنای سانترالیستی آن می‌فهمد، در یک معنای هرمی‌شکل می‌فهمد. و در پرتو یک منشور خاص، یک نوع همگونی و همپوشانی خاص، اینهمانی هویتی، اینهمانی صدا، تک صدایی، مستحیل کردن فرد در جمع و محو فردیت انسان‌ها، محو صداهای گوناگون و محو تکثر درون‌حزبی می‌فهمد. من این نوع نگاه به حزب که در واقع یک نوع سامان و تشکیلات پادگانی است، یک نوع سامان و تشکیلات قبرستانی است، که در ساحت آن همه انسان‌ها کپی پیست می‌شوند، و فردیت خود را پشت دروازه‌های آن رها می‌کنند، تشخص و شخصیت خود را در یک رهبری واحد و متمرکز محو می‌کنند، را نفی و نهی می‌کنم. پس، یک: از این منظر، نه با کلیت حزب و نه با حزب به معنی اخص کلمه مخالف نیستم، بلکه با احزاب «واقعا موجود» در جامعه‌ی دیروز و امروز خود مخالفم. بازی حزبی ما ملفوف در نوعی ایدئولوژی اتدوکسی هستند، و از این رو، عمدتا حاملان و عاملان یا تقریرکنندگان همگونی، هم‌صدایی، هم‌مرامی،،هم‌افق، هم‌کنشی، هم‌هدفی و ... هستند. به نظرم یک چنین قاب و قالبی امکان ندارد، لذا از این جهت با چنین برداشتی و نه با هر نوع برداشتی از حزب مخالف هستم.


دو: معتقدم بالاخره وقتی داریم کار تشکیلاتی می کنیم، باید به بافت و تافت فرهنگی، اجتماعی،سیاسی جامعه نیز توجه کنیم. اینکه بازی حزبی در غرب معنا پیدا کرده و موفق بوده است، ضرورتا و لزوما در کشور من موفق نخواهد بود. اگر از یک منظر، فرهنگ و روحیه‌ی جامعه‌ی ایرانی امروز را بیش از آنکه سنتی یا مدرن بدانیم، پست‌مدرن بدانیم، یعنی تفرد انسان ایرانی را غلیظ‌تر از جمع‌بودگی‌اش فرض کنیم، چگونه می‌توان به یک تشکیلاتی اندیشید که این روحیه و فرهنگ ایرانی را زیر سایه پاک‌کن خود قرار دهد و مستحیل کند. در این فرض و از این منظر باید به نوعی انتظام در پراکندگی یا قاعده‌مندی در کثرت اندیشید. در این حالت، به تعبیر «دلوز» می‌توانیم طرح یک تشکیلات ریزومی را دراندازیم که از خاصیت و شناسه‌ی شبکه‌ای و خودتکثیری برخوردار باشد، و مستلزم مستحیل شدن هویت‌ها و فردیت‌ها در یکدیگر نباشد. به نظر من درانداختن چنین سامان تشکیلاتی به معنای تن دادن به آنارشی نیست. معنای آن این نیست که وقتی ما قاب و قالب حزبی به معنای مرسوم آن را قبول نداریم، می‌خواهیم که از هر سامان و تشکیلاتی عبور کنیم. خیر. تشکیلات اشکال مختلفی دارند. شما می‌توانید در کنار سانترالیزم، سانترالیزم دموکراتیک داشته باشید، می‌توانید اساسا نوعی از سانترالیزم را نداشته باشید. می‌توانید یک نوع فدرالیزم تشکیلاتی داشته باشید که هر قسمتی از آن نوعی خودمختاری برخوردار باشد. می‌توانید یک نوع تشکیلات خوشه‌ای داشته باشید. می‌توانید یک نوع تشکیلات هسته‌ای یا هرمی داشته باشید. پس اشکال مختلف تشکیلاتی داریم. پس چرا باید وقتی بحث تشکیلات به میان می‌آید، در سپهر ذهنی‌امان یک نوع تشکیلات خاص نقش ببندد؟ بیش از یکصد و پنجاه سال است که ما با بازی حزبی مواجه هستیم، اما این بازی حزبی تداوم نداشته است و نتوانسته قسمتی از راه‌حل مشکلات سیاسی کشورمان باشد و خودش به قسمتی از مشکلات تبدیل شده است. خوب، حالا اگر این‌گونه است، باید ببینیم مشکل کجاست؟ ببینیم چرا در سپهر افکار عمومی جامعه و مردم ما، حزب به معنای کلاسیک قضیه چندان جا نیفتاده است و چندان رویکرد مثبتی به این نوع بازی حزبی در جامعه‌ی ما وجود ندارد. نتایج بسیاری از پیمایش‌های میدانی حکایت از آن دارد که مردم ما خیلی رغبت به پیوستن به احزاب ندارند، و یا نوعی حزب‌گریزی دارند. باز تکرار می‌کنم، اگر این‌گونه است، آیا نباید طرحی نو دراندازیم؟ پاسخ من مثبت است و به همین جهت است که می‌گویم باید ببینیم در چه شرایطی زندگی می‌کنیم، اقتضای شرایط ما چیست، به چه نوع تشکیلاتی نیازمندیم تا بتوانیم کنش‌های سیاسی‌مان را در بستر آن جاری کنیم. بتوانیم با ریش این تشکیلات به تجریش برویم. همه حرف من این است. تشکیلاتی را انتخاب کن که با عصای آن بتوانی برخیزی. با عصای آن بتوانی راه بروی، در مسیر قرار بگیری.


* ما بعد از نوسازی سیاسی پس از انقلاب شاهد شکل‌گیری احزاب جدید با اسامی متفاوتی بودیم، که همان‌طور که اشاره کردید تجربه موفق نبوده و روند ناکامی احزاب باز هم تداوم داشت. افزون بر موارد فوق عمده دلایل این ناکامی را در کدام یک از عوامل فرهنگی و تک‌روی ما، چرخش قدرت‌ها و حکومت و یا خود احزاب موثرتر می‌دانید؟


به نظر من عوامل مختلفی در این ناکامی نسبی ـ نخواهیم مطلق‌نگری داشته باشیم ـ تاثیر داشته است. در صدر مباحثی که می‌خواهم در این زمینه داشته باشم، تاکید بر فقدان یا فقر فرهنگ سیاسی است. قبلا هم گفته‌ام ما بر خلاف انسان غربی که نخست فرهنگ سیاسی را شکل داد و در بستر یک فرهنگ سیاسی بالغ، بالید و بالنده شد، ما دفعتا نوعی پرتاب‌شدگی به مرحله‌ی کنش بعد از فرهنگ سیاسی داشتیم. لذا بدون اینکه فرهنگ سیاسی مبتنی بر بازی حزبی و بازی تکثر و تفاوت را در جامعه‌مان نشت و رسوب دهیم، خواستیم بازی حزبی و تحزب را تجربه کنیم. قبلا گفته‌ام، باز هم تکرار می‌کنم، بازی سیاسی یا بازی حزبی، پیچیده‌ترین بازی جمعی است که تا کنون بشر تجربه کرده است. به بیان دیگر، این بازی خاص جوامع پیچیده و ارگانیک با فرهنگ سیاسی غنی است، نه جوامع ماقبل سیاست و مدنیت و مکانیکی. ما زمانی که هنوز یک جامعه بسیط و عقب‌مانده و مکانیکی بودیم، خواستیم بازی حزبی را در عرصه و ساحت سیاست تجربه کنیم. اما چون فاقد یک فرهنگ سیاسی مدنی بودیم، تحزب ما به سرعت تبدیل به تزاحم و تضاد شد. ما با بازی حزبی، دگرها و هویت‌های متکثر را به رسمیت نشناخیتم، صداهای متکثر را به رسمیت نشناختیم، دگراندیشی را به رسمیت نشناختیم، بلکه هر حزب ما تبدیل به یک قدرت توتالیتری شد که جز در حذف رقبای خود نمی‌کوشید. خوب، از ذات نایافته از هستی بخش چگونه می‌توان انتظار هستی‌بخشی داشت؟ مردمی که هنوز از این فرهنگ سیاسی و مدنی و دموکراتیک بهره نبرده‌اند، چگونه می‌توانند تجربه‌ای موفق در عرصه‌ی بازی حزبی داشته باشند؟ همین‌جا بگویم، بازی حزبی مبتنی بر یک نوع عقلانیت است. منطق این بازی، اساسا منطق عقلایی است. چنین عقلانیتی نیز در میان ما شکل نگرفت. چه اتفاقی اقتاد؟ بازی حزبی ما به سرعت به یک بازی احساسی، شخصی، شخصیتی، ایدئولوژیک تبدیل شد. به همین علت بوده و هست که اگر شخصیت‌ها ما از میان حزب برخیزند، حزب نیز از میان برمی‌خیزد. سومین مساله این بود که در جامعه ما هنوز سوژه سیاسی متولد نشده است. پس، چگونه می‌شود بازی سیاسی داشت قبل از آنکه سوژه‌ی سیاسی داشت. سوژه سیاسی یک «من» اندیشنده‌ی سیاسی است: منی که به خرد خودبنیاد نقاد مزین و مسلح است. با نقد و ادب و آداب آن آشناست. هم نقدپذیر است و هم می‌داند که چگونه باید نقد کند. عامل بعدی این بود که احزاب ما در یک بستر بومی متولد نشدند. با ورود نسیم نظری مدرنیته به سرزمین ما، بسیاری مفاهیم وارد ادبیات و گفتمان سیاسی ما می‌شود و چون این مفاهیم در زیست‌جهان و تجربه‌ی‌زیسته‌ی ما معنا پیدا نمی‌کردند، هاضمه و مذاق فرهنگی و اجتماعی جامعه را دچار التهاب کرد، و آن را با نوعی روانپریشی یا شیزوفرنی مواجه کرد. می‌دانید نخستین احزاب جامعه ما یا سوسیالیستی و یا لیبرالیستی – البته نه به معنای دقیق آنان - بودند. اجتماعیون ـ عامیون و عامیون که در مجلس اول شکل می‌گیرند، ترجمه سوسیال‌دموکرات و دموکرات هستند. از آنجا که این احزاب با ذائقه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه ما همخوانی نداشتند، عمر بس کوتاه داشتند و نیامده رفتند. بعد از سال ۱۳۲۰ نیز شاهد رویش و پیدایش قارچ‌گونه احزاب بودیم؛ یکی فاشیست، دیگری لیبرالیست یا ناسیونالیست یا شوونیست یا مارکسیست. اما این احزاب نیز با ذائقه فرهنگی و اندیشه‌گی و معرفتی جامعه ما چندان سازگاری نداشتند، لذا به مثابه تافته‌ای جدابافته جلوه کردند.


*شما برای احزاب تعبیر احزاب سزارینی به کار می‌برید که به بلوغ نرسیده‌اند، در همین وضع موجود اگر بخواهیم اوضاع احزاب کشور را سامان دهیم و بالغ کنیم، به چه مدل و شیوه و راهی پاسخگوست؟


بازی حزبی ما، افزون بر فرهنگ تابعی از سیاست ماست. به نظر من، سیاست جاری در جامعه ما، سیاست بی‌منطق و ماقبل مدنی است. سیاست تقریبا بی‌صورت و بی‌سیرتی است. لذا هر کس می‌تواند در منزلت و شان سیاست‌ورز ظاهر شود. تقریب هیچ حد و حدود و شناسه‌ی موثق و معتبر و قابل اجماعی در عرصه سیاست ما نیست که در پرتو آنان بتوانیم سره از ناسره‌ی سیاسی را تشخیص دهیم و بدانیم چه کنشی سیاسی است و چه کنشی سیاسی نیست. چه کسی سیاستمدار و سیاست‌ورز است و چه کسی نیست. ما یک فضای بسیار گنگ و گیجی در عرصه سیاست داریم که هیچ منطق و نظم خاص و زیرینی ندارد. در چنین فضایی نمی‌شود انتظار داشت که احزاب شناسه‌هایی متفاوت از سیاست جاری داشته باشند. آنان لاجرم باید به رنگ زمینه درآیند، تا به رسمیت شناخته شوند و وارد بازی سیاسی شوند. با این وصف، معتقدم اگر می‌خواهیم بازی سیاسی موفق و مدنی داشته باشیم، و از احزاب بالغ و رشیدی برخوردار باشیم. اولا، باید به زیرساخت سیاسی سامانی بدهیم، و ثانیا، ساحت سیاسی را مزین به نوعی فرهنگ سیاسی توسعه‌یافته و عقلایی کنیم. اگر این بستر و زیرساخت فراهم نشود، هر کنشی به نام بازی حزبی در جامعه ما «ره به ترکستان» خواهد برد. شاید از همین‌روست که احزاب ما در بازی سیاسی خود در بسیاری از شرایط همواره جامعه را دو گام به عقب برده‌اند تا یک گام به جلو. امیدواریم این تجربه‌ی گرانسنگ به یاری احزاب جدیدمان بیاید تا آنان رهی متفاوت بپیمایند.


*در همین وضع موجود بالغ بر ۲۰۰ حزب ثبت شده در کشورمان که در هیچ نظام حزبی چنین کثرثی را شاهد نیستیم. شما هم مثل بسیاری اساتید منتقد این کثرت هستید؟


از نظر من بازی حزبی به رسمیت شناختن تکثر است. بازی حزبی چه در درون و چه در بیرون آن، به رسمیت شناختن تکثر و دگر است. در غیر این صورت در چنبره‌ی نوعی مونولوگ سیاسی و خشونت گفتمانی و انجماد تشکیلاتی گرفتار خواهند شد. اما این کثرت احزاب در جامعه‌ی خود را چندان حقیقی تحلیل نمی‌کنم. به بیان دیگر، معتقدم این احزاب عمدتا نام‌های گوناگونی هستند برای یک منش و روش حزبی.


*در این بازی ضعیف و کودکانه حزبی که مورد اشاره قرار دادید آیا در یک سده گدشته هیچ دوره‌ای از شکوفایی و رونق بازی حزبی را تجربه نکردیم که بازی به نسبت بهتری باشد؟


اگر بخواهید یک تقسیم‌بندی داشته باشید، دوران اول بازی حزبی تقریبا از مشروطه آغاز می‌شود و با پایان مشروطه و روی کارآمدن رضاخان به پایان می‌رسد، دوره‌ی دوم با دموکراسی ناقصی سال ۱۳۲۰ آغاز می‌شود که تقریبا تا ۱۳۲۷ ادامه پیدا می‌کند. در این مقطع ما شاهد رویش گروه‌ها و احزاب بسیار مختلفی هستیم که هیچ کدام غیر از حزب توده عمر طولانی‌ای ندارند. در سال ۱۳۲۷ به دلیل تروری که صورت می‌گیرد، احزاب تعطیل می‌شوند و ما بعد از کودتا در سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۳۹ یک دوره دیگری از شکل‌گیری احزاب را تجربه کردیم. در این دوره شاهد رویش سازمان‌های چریکی و زیرزمینی نیز هستیم. سال ۱۳۳۹ برای بار دیگر شاهد نوعی و سطحی از آزادی کنترل‌شده هستیم. در این مجال برخی از احزاب شکل می‌گیرند که بسیار کوتاه‌عمر هستند. سال ۱۳۴۲ و با قیام 42 این دوره به پایان می‌رسد. از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ که انقلاب صورت می‌گیرد، احزاب دوباره به فعالیتی مخفی و زیرزمینی گرایش می‌کنند یا به خارج از کشور کشیده می‌شوند. سال ۱۳۵۷ و با استقرار نظام انقلابی دوره‌ای دیگر از فعالیت احزاب آغاز و تا سال ۱۳۶۰ تداوم می‌یابد. از 1360 تا کنون نیز دوره‌ای دیگر را در حیات احزاب را تجربه می‌کنیم. در هیچ‌یک از این دوره‌ها ما تجربه‌ی موفقی از بازی حزبی نداشته‌ایم. اما باید امیدوار به آینده و امیدوار به هوشمندی نسل جدید بود که راه رفته دیگران را طی نکند و سعی کند از کژراه‌ها پرهیز کند و در مسیری گام بگذارد که متضمن تجربه موفق بازی حزبی است. البته به تحقق آنپه آرزو می‌کنم چندان امیدوار نیستم و عمری طولانی و با برکت برای احزاب کنونی نیز پیش‌بینی نمی‌کنم.


* مانیفست نواصلاح‌طلبی که شما آماده کردید برای احزاب اصلاح‌طلب راهگشا خواهد بود؟ چه نسخه‌ای برایشان تعریف کرده‌اید؟


این مانیفست صرفا یک پیشنهاد برای درانداختن طرحی نو در عرصه‌ی بازیگری سیاسی است. در این مانیفست تلاش دارم از رهگذر نوعی کالبدشکافی زمان اکنون و مرحله کنش کنونی، صورتبندی مناسب تشکیلاتی این شرایط را پیشنهاد کنم.


* در دوره فراتجدید شاهد حرکت‌هایی خودجوش از سوی مردم هستیم که به صورت خودانگیخته و مستقل از قدرت سیاسی حاکم و احزاب در قالب کمپین‌ها و جنبش‌هایی به نوعی سامان‌بخشی مسایل بعضا اقتصادی و اجتماعی را عهده دارند. این چطور قابل تعریف است؟ آیا می‌توان گفت در غیبت احزاب واقعی مرتبط با جامعه، مردم خود با این اقدامات به شکلی تمرین کار حزبی می‌کنند؟


بله. به همین سبب می‌گویم باید شرایط جامعه را درک کرد. این نوع حرکت‌ها را، از یک منظر، می‌توان شکل کار جمعی پست‌مدرن نامید، و از منظر دیگر، می‌توان جنبش‌های جدید اجتماعی نامید. در قالب این جنبش‌ها، تشکیلات و سازمان عمدتا اجتماعی و فرهنگی و ولنگار هستند. اساسا از نظم سدید و مستحکم و متمرکز برخوردار نیستند و خودجوش و خودانگیخته هستند. ساحت سیاسی در زمانه‌ی ما ساحت تولد و بالندگی خودِ اکسپرسیونیستی یا خودِ خودتاکیدگر است که قادر است در هیبت یک حزب جلوه‌گری و نقش‌آفرینی کند، و سیکل رهبری و پیروی را در درون خود سامان دهد. بنابراین، در یک زمانه‌ای می‌زییم که یک فرد در قالب یک حزب و یا چندین حزب می‌تواند فعالیت داشته باشد. فضای مجازی به فرد اجازه داده است تا احزاب متعددی را خلق کند، به نام نامی احزاب متعدد سخن بگوید و به احزابی رواح بدمد که اساسا وجود ندارند و تنها از یک فرد تشکیل شده است. بنابراین، ما شرایط بسیار ویژه و متفاوتی داریم. اگر این شرایط را فهم و درک کنیم، می‌توانیم نه به مثابه نافی و عدوی این حرکت‌های خودانگیخته جمعی و فردی جامعه‌ی امروز ایرانی، و به‌عنوان تاکید و تائیدی بر بی‌سامانی و بی‌تشکیلاتی و حرکت‌های آنارشیک، نقش‌آفرینی کنیم، می‌توانیم نظمی در بی‌نظمی و انتظامی در پراکندگی ایجاد نمائیم، می‌توانیم به بیان باختین، جنبشی کارنوالیستی بر پا کنیم.


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته