دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
نگاهی به فیلم‌های چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر؛

«یادگار جنوب»؛ کینه‌ورز باخت، اما رقیبش برنده نشد

«یادگار جنوب»؛ کینه‌ورز باخت، اما رقیبش برنده نشد
«یادگار جنوب» توانسته روایتی ملموس از عشق و وفاداری ارائه داده و در روی دیگر سکه،زشتی کینه و انتقام را هم یادآوری کند.
کد خبر : 830466

به گزارش خبرنگار سینمایی گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، «یادگار جنوب» فیلمی است برای مخاطبان باحوصله سینما؛ مخاطبانی که بیش از آن که تشنه روایت‌های سرراست و پیشبرد قصه در کم‌ترین زمان ممکن باشند، به کشف لحظه‌به‌لحظه حقیقت، آشنایی گام به گام با شخصیت‌ها و رخنه در لایه‌های پنهان آن‌ها علاقه دارند.

دومین ساخته مشترک حسین امیری دوماری و پدرام پورامیری پس از «جاندار» (۱۳۹۷) که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده بود، به خوبی نشان‌دهنده پیشرفت چشمگیر این دو کارگردان جوان در ابعاد مختلف است. نباید فراموش کنیم که زوج دوماری و پورامیری در کنار کارگردانی، فیلمنامه‌نویسان موفق و کاربلدی هستند که همکاری در نگارش فیلمنامه‌های «شنای پروانه» و «یاغی»  به عنوان دو اثر پرمخاطب در دو قالب متفاوت نمونه‌ای از فعالیت‌های آنان است.

** درامی عاشقانه در بستر رفت و برگشت در زمان

آن‌ها با اتکا بر این تجارب فیلمنامه‌نویسی در حوزه اجتماعی، این بار از جاده ژانر اجتماعی تغییر مسیر داده و یک درام چند لایه عاشقانه و روان‌شناختی را روی پرده آورده‌اند. درامی که در آن، جوانی متمول و عاشق‌پیشه به نام «وحید» با بازی وحید رهبانی برای وصال به محبوبش «شیدا»، زندگی و اقداماتی نامتعارف را رقم می‌زند. محبوبی که نخواسته به اجبار و در تنگنای مناسبات مالی برادرش پای سفره عقد بنشیند و رفتن به استقبال مرگ  را بر این زندگی ترجیح می‌دهد. اما وحید هم نمی‌خواهد بپذیرد که محبوبش که دست به انتحار زده را از دست خواهد داد؛ این آغازی بر یک درام عاشقانه است که با روایت متقاطع و مبتنی بر رفت و بازگشت در زمان از سوی سازندگان اثر دنبال می‌شود.

در این میان «صالح» برادر شیدا هم با کینه‌ای عمیق که از وحید به دل‌گرفته و با سوء‌استفاده از احساسات وحید دامی خطرناک برای او پهن می‌کند تا مناسباتی پیچیده بین اضلاع داستان شکل بگیرد.

«یادگار جنوب»؛ وقتی کینه‌ورز باخت اما  رقیبش برنده نشد
** ۲ فضای متفاوت اما جذاب با بازی‌هایی باکیفیت

داستان از حیث جغرافیایی در دو بستر متفاوت رقم می‌خورد. یکی فضا‌های مدرن و تجملاتی تهران و خانه وحید که معرف جایگاه طبقاتی بالای اوست و دیگری در یک شهر بندری در جنوب کشور که در آن شاهد فعالیت سوداگرانه قاچاقچیان کالا هستیم. دوربین در سکانس‌های مربوط به این بخش اول، عمدتاً با عمق کم و با نورپردازی کم‌رمق شخصیت‌ها را به تصویر می‌کشد؛ به این‌ترتیب فضای مدرن خانه وحید و خیابان‌های  مناطق مرفه تهران با شخصیت‌ها و کار‌هایی که از او سر می‌زند نسبت معقولی پیدا می‌کند. استفاده درست از رنگ‌ها در طراحی صحنه و زاویه درست دوربین در خدمت فضای معمایی و وهم‌آلود و اندوهناک قصه است ضمن این که سکوت حاکم بر سکانس‌ها و دیالوگ‌های حداقلی و کندآهنگ به تماشاگر این اجازه را می‌دهد که بتواند اتفاقات را به درستی در ذهنش پیش و پس کند.

اما وقتی داستان به شهر بندی می‌رود، فضاسازی حاکم بر فیلم کاملاً متفاوت می‌شود. شاهد قاب‌هایی با عمق زیاد، نما‌های باز از دریا و دیالوگ‌هایی با ضرباهنگ خشن و مبهم از سوی صالح (پژمان جمشیدی) و حرّا (سحر دولتشاهی) هستیم که خبر از وقوع فاجعه‌ای مبتنی بر انتقامی کور می‌دهد. موسیقی پر تب و تاب بامداد افشار که با بهره‌گیری درست از ملودی‌های جنوبی و با تکیه بر ساز نی‌انبان ساخته شده نیز به اثرگذاری این فضا کمک بیشتری می‌کند.

«یادگار جنوب» در کنار فیلمنامه‌ای استخواندار و جذاب، بازی‌های به اندازه و قابل‌قبولی نیز دارد. پژمان جمشیدی که سال گذشته با فیلم «علفزار» و سال پیش از آن با «خط فرضی» توانایی خود در ایفای نقش‌های جدی در آثار تلخ و اجتماعی نشان داده بود، این بار نیز در قامت مردی کینه‌جو که تشنه انتقام است بازی باکیفیتی را از خود نشان داده است. سحر دولتشاهی نیز شخصیتی پذیرفتنی و واقعی از حرّا زن مقتدر جنوبی ارائه کرده؛ به ویژه این که ریزه‌کاری‌های مربوط به استقاده از لهجه را نیز به خوبی رعایت کرده است.

اما شاید غافل‌گیری بزرگ مخاطبان این فیلم در گروه بازیگران، حضور متفاوت صابر ابر در نقشی غیرمتعارف و با گریمی عجیب و غریب باشد. اگر چه «دوماری» و «پورامیری» در نشست خبری این فیلم، مشابهت این شخصیت با جوکر را رد کردند، اما احتمالاً همه مخاطبان با دیدن گریم و شیوه بیان دیالوگ‌های آن و البته فضاسازی رازآلود سکانس‌هایی که وی در آن‌ها حاضر است این برداشت را خواهند داشت.

«یادگار جنوب»؛ وقتی کینه‌ورز باخت اما  رقیبش برنده نشد
وحد رهبانی نیز به عنوان نقش اول فیلم به جز  یکی دو سکانس، بازی خوبی از خود به نمایش گذتشته است. شاید یکی از سکانس‌هایی که به نظر می‌رسد رهبانی در آن، حسی بیش از آن‌چه لازم است را به  بازی‌اش اضافه کرده مربوط به سکانسی باشد که راز دردآور خود را در ماشینش با رعنا (الناز شاکردوست) در میان می‌گذارد؛ این در حالی است که در مواجهه با «صالح» نیز حس و حال نقش آفرینی او کمتر از آن چیزی است که بیننده توقع دارد.

در این بین، تکلیف شخصیت عموحیدر (پدر شیدا و صالح) با بازی مسعود کرامتی برای مخاطب مشخص نیست چرا که جز ارائه چند کد درباره پیشینه داستان، کمک چندانی به پیشبرد قصه نمی‌کند. حتی سکانس نی‌انبان‌نوازی او دراتاق بیمارستان و بر بالین دخترش نیز اگرچه به لطف موسیقی افشار فضایی متفاوت از کلیت فیلم ایجاد کرده، اما باز هم نمی‌تواند برای مخاطب باورپذیر باشد.

شخصیت‌های فیلمنامه «یادگار جنوب» و به ویژه وحید نسبت محکمی با واقعیات جامعه ندارند و در دایره شخصیت‌های استثنایی قرار می‌گیرند که تصمیم‌هایی غیرمتعارف و خلاف جریان غالب می‌گیرند. همین موضوع در عین این که  نقطه‌قوت اثر است، م یتواند به نقطه ضعفی برای آن تبدیل شود

با این حال فیلم توانسته روایتی ملموس از تمنا، عشق، فراق و وفاداری ارائه دهد و در روی دیگر سکه، عوارض تداوم کینه و انتقام را هم یادآوری کند. البته در این میان این عشق است که بر کینه‌ها غلبه کرده و سرنوشت متفاوتی برای شخصیت‌ها رقم می‌زند؛ کینه‌هایی که با شعله‌ورکردن جرقه‌های زیر خاکستر گذشته، هم آتش در خرمن زندگی دیگران می‌اندازد و هم فردکینه‌ورز را  در این آتش می‌سوزاند. همان گونه که در دیالوگی از زبان «حرّا» خطاب به یکی از شخصیت‌ها می‌شنویم که «طوری نباختی که دشمنت برنده بشه». به این ترتیب  شاید شناخت برندگان و بازندگان نزاع عشق وکینه را محور اصلی این فیلم سینمایی دانست.

انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته