دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
نویسنده کتاب «تحزب و سیاست‌ورزی حزبی در ایران» در گفت‌وگو با آنا:

رضاخان چگونه مشروطه را به شکست کشاند؟

رضاخان چگونه مشروطه را به شکست کشاند؟
پژوهشگر ارشد پژوهشکده تاریخ معاصر گفت: از هنگام پیروزی انقلاب مشروطه بدین‌سو، موضوعِ تحزب و سیاست‌ورزیِ رقابت‌آمیزِ حزبی، از مهمترینِ دغدغه‌ها و بلکه مسئلهِ‌هایِ سیاسی و اجتماعیِ حل‌ناشدنیِ جامعه ایرانی بوده است. اما به دلایل گوناگون این تجربه باشکست مواجه شد.
کد خبر : 879998

به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، حسن خاکبازان -  به مناسبت انتشار کتاب «تحزب و سیاست‌ورزی حزبی در ایران» به قلم دکتر مظفر شاهدی پژوهشگر ارشد پژوهشکده تاریخ معاصر با او درباره ضرورت تالیف چنین اثری به گفتگو نشستیم که در ذیل می‌آید.

کتاب «تحزب و سیاست‌ورزی حزبی در ایران» شامل چند فصل است ضرورت نوشتن چنین کتابی چه بود؟

این کتاب در دو جلد (جلد اول: ۵۷۴ صفحه؛ جلد دوم: ۵۲۸ صفحه/ مجموعاً: ۱۱۰۲  صفحه)، که شامل پیشگفتار، ده فصل، نمایه و منابع و مآخذ می‌شود، در سال ۱۴۰۲ از سوی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، قیمت دوره دوجلدی/ با جلد سخت (گالینگور) ر ۰۰۰ ر ۴۹۰ تومان، چاپ و منتشر شده است.

عناوین فصول کتاب به‌شرح زیر است: پیشگفتار؛ فصل اول: کلیات؛ فصل دوم: پیشینه تحزب و سیاست‌ورزی حزبی در ایران (۱۲۸۵- ۱۳۵۷)؛ فصل سوم: تبارشناسی تاریخی احزاب و تشکل‌های سیاسی به‌انقلاب پیوسته (تعاملات و تعارضات: ۱۳۲۰- ۱۳۵۷)؛ فصل چهارم: یک اتحاد مصلحت‌جویانه (انقلاب تا پیروزی: ۱۳۵۶- ۱۳۵۷)؛ فصل پنجم: رابطه جریان‌های سیاسی به‌انقلاب پیوسته با تفکر حزبی، تکثرگرایی و سیاست‌ورزی حزبی در آستانه پیروزی انقلاب؛ فصل ششم: تبیین حقوقی- قانونی جایگاه تحزب و حکمرانی حزبی (از رفراندوم تعیین نوع نظام تا تصویب و تأیید نهایی قانون اساسی)؛ فصل هفتم: تحزب و سیاست‌ورزی حزبی در مرحله گذار (از انتخابات ریاست جمهوری تا گشایش مجلس شورای ملی/ اسلامی)؛ فصل هشتم: بحران دموکراسی در ایران (تکثرگرایی و سیاست‌ورزی حزبی از خرداد ۱۳۵۹ تا مهر ۱۳۶۰)؛ فصل نهم: عبور از تکثرگرایی، تحزب و سیاست‌ورزی حزبی در سال‌های ۱۳۶۰- ۱۳۶۸؛ فصل دهم: یافته‌های پژوهش؛ نمایه‌ها؛ منابع و مآخذ.

رضاخان چگونه مشروطه را به شکست کشاند؟

از هنگام پیروزی انقلاب مشروطه بدین‌سو، موضوعِ تحزب و سیاست‌ورزیِ رقابت‌آمیزِ حزبی، از مهمترینِ دغدغه‌ها و بلکه مسئلهِ‌هایِ سیاسی و اجتماعیِ حل‌ناشدنیِ جامعه ایرانی بوده است. این پرسش، می‌شود گفت همواره، در میان محافلِ سیاسی و البته پژوهشگران و محققانِ حوزه‌های مختلف علوم انسانی و اجتماعی مطرح بوده است که: به‌رغم دیرپاییِ تأسیس و فعالیتِ احزاب سیاسی، چرا، نظامِ دموکراتیک و تکثرگرایِ سیاسیِ مبتنیِ بر حضور تعیین‌کننده احزاب و گروه‌های سیاسی، در سطوح مختلف قدرت و سیاست، در ایران، شکل نمی‌گیرد؟

تاکنون، در چارچوب دیسپلین‌های گوناگون علمی، پاسخ‌های متعددی به‌این پرسش داده شده و دلایلِ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و فکری- فلسفیِ پرشماری برای آن جستجو شده است. در اثرِ پیشِ رو، تلاش شده است، با بهر‌ه‌گیریِ از ابزار‌های روش‌شناختی و مبادیِ معرفت‌شناختیِ قابلِ حصولِ در چارچوبِ دیسپلین علمِ تاریخ، به‌پرسشِ فوق، پاسخ داده شود.  

از سال ۱۲۸۵. ش تاکنون ملت ایران دو انقلاب بزرگ را پشت سر گذاشته است. اولینِ آن، انقلاب مشروطه، به‌طور رسمی به‌ عمر حکومتِ دیرپای استبدادی و خودکامه در ایران پایان داد و طبق قانون اساسی و متمم آن، نظامِ مشروطهِ پارلمانیِ مبتنی بر آراء عمومی در کشور شکل گرفت.

انقلابِ دومِ مردمِ ایران، که در واقع واکنشی به‌ناکامی و شکستِ نظامِ مشروطه و متضمن ارائه چشم‌اندازی نوین در تأمین حقوق اساسی ملت ایران در شئون گوناگونِ سیاسی و اجتماعی بود، در سال ۱۳۵۷ به‌عمرِ ۷۲ ساله مشروطیت در ایران خاتمه داد.

از زمان پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز حیات نظام جمهوری اسلامی حدود ۴۴ سال سپری می‌شود. به‌رغم آن‌که، هم در قانون اساسی مشروطه و هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی، تأسیس و فعالیت احزاب سیاسی به‌رسمیت شناخته شد و، به‌تبع آن، احزاب و گروه‌های سیاسیِ رقیبِ پرشماری در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور تأسیس شدند؛ اما، در طول این دورانِ ۱۱۷ ساله، تحزب و سیاست‌ورزی حزبیِ منتهیِ به‌حکمرانیِ حزبی، در ایران، نهادینه نشده است.

از زمان مشروطه تا اکنون چند دوره ایران فرصت نهادینه شدن حزب را داشت و چرا این اتفاق نیفتاد؟

در این فاصله زمانیِ پرفرازونشیب، به‌طور مشخص، در چهار برهه تاریخی، فرصتِ مغتنمی برای تکثر‌گرایی حزبی و نهادینه‌شدنِ سیاست‌ورزیِ حزبیِ منتهیِ به‌حکمرانی حزبی، فراهم شد. اولین بار، پس از پیروزی انقلاب مشروطه، حدود دو دهه تلاشِ جامعه ایرانی برای ساماندهی فعالیت‌های سیاسی خود، در چارچوب یک نظام تکثرگرای حزبی، عمق چندانی پیدا نکرد و، با آغاز حکومت اقتدارگرا و شبه‌نظامیِ رضاشاه (سلطنت: ۱۳۰۴- ۱۳۲۰)، تحزب و سیاست‌ورزی حزبی، به‌طور کامل، به‌خاموشی گرایید.

فرصت دومِ شکل‌گیری یک نظام تکثرگرای حزبی، در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، طی ۱۲ ساله نخستِ سلطنتِ محمدرضاشاه پهلوی (سلطنت: ۱۳۲۰- ۱۳۵۷)، پیش آمد. اما باز هم تکاپو‌ها به‌جایی نرسید و با سقوط قهرآمیز دولت محمد مصدق در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دورهِ جدیدی از انسدادِ روزافزونِ سیاسی در کشور شکل گرفت.

پیروزی انقلاب و سقوط حکومت پهلوی در سال ۱۳۵۷، فرصتِ تاریخیِ بالقوهِ دیگری برای نهادینه شدن سیاست‌ورزی رقابت‌آمیز حزبی، در چارچوب یک نظام سیاسی دموکراتیکِ تکثرگرا، فراهم آورد. اما این‌بار هم تلاش‌ها فرجامِ دیگری پیدا کرد و «مسئله» تحزب در ایران حل‌ناشده باقی ماند. پیروزی حجت‌الاسلام سیدمحمد خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری، در خرداد سال ۱۳۷۶، فرصت چهارمی برای تقویت و نهادینه‌شدنِ تحزب و سامان‌یابیِ رقابت‌های سیاسی، بر محورِ سیاست‌ورزیِ حزبیِ منتهیِ به‌حکمرانیِ حزبی، فراهم آورد. ولی، باز هم، این مهم، تاکنون تحقق نیافته است.

کتاب حاضر به‌مسئله تحزب در ایران، طی سال‌های ۱۳۵۷- ۱۳۶۸، می‌پردازد، که آن را به‌مثابهِ سومین فرصتِ تاریخیِ بالقوه، برای نهادینه‌شدن تحزب و سیاست‌ورزیِ رقابت‌آمیزِ حزبیِ، در چارچوب یک نظام سیاسی تکثرگرا، صورت‌بندی کرده‌ایم. این برهه با پیروزی انقلاب، در بهمنِ سال ۱۳۵۷ آغاز می‌شود و تا هنگام رحلت امام خمینی (ره) رهبر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، در خردادِ سال ۱۳۶۸، ادامه می‌یابد.

انقلابِ سال ۱۳۵۷، در کلیتِ خود، پاسخی بود به‌ناکامی نظام مشروطه؛ که طی حدود ۷ دهه حیاتِ پرفرازونشیب آن، تلاش‌های جامعه ایرانی برای نهادینه ساختن حقوق و خواست‌های سیاسی و اجتماعی خود، در چارچوب قانون اساسی و متمم آن، به‌جایی نرسیده بود. اما علل مستقیم‌تر و تعیین‌کننده‌تر وقوعِ آن انقلاب را، باید در رخداد‌های منجر به‌کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تحولات سیاسی و اجتماعیِ متعاقب آن جستجو کرد.

با کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب و منزوی شدن احزاب و تشکل‌های سیاسیِ فعال، برهه جدیدی از انسداد سیاسی فزاینده در ایران به‌وجود آمد. تا جایی که، از اواسط دهه ۱۳۴۰ بدان‌سو، حکومت پهلوی در میان اکثری از احزاب و گروه‌های سیاسیِ منتقد و مخالف، مشروعیت سیاسی خود را از دست داده و اصلاح‌ناپذیر به‌نظر می‌رسید. به‌همین دلیل وقتی در اواخر سال ۱۳۵۵، بعد از حدود ۲۳ سال استبدادگرایی و سرکوبِ مداوم، حکومت مشیِ تدریجیِ فضای باز سیاسی را در پیش گرفت، دامنه مخالفت‌ها از سطح انتظاراتِ اصلاح‌طلبانه و مشارکت‌جویانه حکومت در چارچوب قانون اساسی مشروطه فراتر رفت و روندی انقلابی و براندازانه به‌خود گرفت.

بدین‌ترتیب، هنگامی که شرکا و سهامداران انقلاب (که ما آن‌ها را در چهار جریانِ سیاسی- فکریِ: اسلام‌گرایان، چپ، لیبرال، و ترکیبی صورت بندی کرده‌ایم)، با حمایتِ سراسر‌گسترش‌یابنده مردم ایران، در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، به‌حیاتِ حکومتِ پهلوی پایان دادند، فرصتِ کم‌سابقه‌ای برای تأسیس نظامِ سیاسیِ تکثرگرای جدیدی، بر مبنای شکل‌گیری و فعالیت احزاب سیاسیِ رقیب، در ایران فراهم شد.

اگرچه تا آن هنگام کلیت فکری و سیاسی ایران صورت‌بندی نظری دقیقی پیرامون فلسفه و ضرورت تشکیل و فعالیت احزاب سیاسیِ رقیب ارائه نداده بود؛ اما طی دهه‌های گذشته و تا آستانه انقلاب، جامعه ایرانی سنت حزبیِ هرچند ناموفق ولی پرفرازونشیبِ دیرپایی را تجربه کرده بود و، به‌تبع آن، دامنه انتظارات و دغدغه‌های سهامداران انقلاب برای پی‌افکندن یک نظام تکثرگرایِ مبتنیِ بر تحزب و سیاست‌ورزی حزبیِ منتهیِ به‌حکمرانی حزبی، امر پوشیده‌ای نبود.

در آن میان، در طول دوره انقلاب، به‌ویژه، امام خمینی رهبر انقلاب، بارها، به‌ماهیت دموکراتیکِ جمهوریِ اسلامیِ مورد عنایت خود اشاره کردند و از آزادی فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی دگراندیشِ، احیاناً رقیبِ جریان اسلامگرا، سخن به‌میان آوردند. در اظهارات دیگر سازمان‌دهندگان انقلاب، در میان اسلام‌گرایان هم، به ضرورت تشکیل احزاب سیاسی متعاقب سقوط حکومت پهلوی پرداخته شده بود. در همین راستا، از آستانه پیروزی انقلاب بدان‌سو، احزاب سیاسیِ رقیبِ متعددی تأسیس شدند.

بنابراین احزاب و جریان‌های سیاسیِ متعددِ دارای گرایشات فکری و سیاسی متفاوت و حتی متعارض، با این هدف اساسی در روند فروپاشی حکومت پهلوی مشارکت کردند که در فردای پیروزی انقلاب، سهم و جایگاهی درخور، در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور، کسب کنند.

همه این‌ها مستلزم شکل‌گیری نظام سیاسی‌ِ مداراجو و تکثرگرایی بود که، با پذیرش اصل تحزب و سیاست‌ورزی رقابت‌آمیز حزبی، تأسیس و فعالیت آزادانه احزاب و گروه‌های سیاسیِ دارای افکار و گرایشات سیاسی مختلف را به‌رسمیت بشناسد.

با تمام این احوال، طی ده ساله نخستِ حیات جمهوری اسلامی، ظرفیتِ سیاسی مطلوبی برای نهادینه شدنِ تحزب و سیاست‌ورزی حزبیِ منتهی به‌حکمرانی حزبی، فراهم نشد.

بنابراین، با عنایت به‌این امر که: تشکیل و فعالیت احزاب سیاسی در ایران سابقه‌ای دیرینه داشت و اصل تحزب و سیاست‌ورزی حزبی، در رأی و کلامِ رهبری و دیگر سازمان‌دهندگانِ انقلاب، مورد تأیید قرار گرفت؛ و، به‌رغم سهم و جایگاهِ به‌مراتب تعیین‌کننده‌ترِ جریانِ اسلام‌گرا در پیروزی انقلاب ایران، احزاب، تشکل‌ها و جریان‌های سیاسیِ دارای گرایشات سیاسی و فکری گاه کاملاً متعارض، اساساً، به‌هدف مشارکتِ در فرایند شکل‌گیری، مدیریت و نهادینه ساختن نظامِ سیاسیِ جدید، به‌انقلاب پیوسته بودند؛ و، همه این‌ها مستلزمِ برپاییِ یک نظام تکثرگرای مبتنی بر فعالیتِ احزاب و تشکل‌های سیاسیِ رقیب بود؛ اما، آن اتحاد و روابط کمابیش مسالمت‌آمیز نیرو‌های انقلابی، در فاصله‌ای اندک بعد از سقوط رژیم پهلوی، روندی کمتر رقابت‌آمیز و بیشتر منازعه جویانه پیدا کرد و تفکر حزبی و به‌تبع آن سیاست‌ورزی رقابت‌آمیز حزبی، که می‌توانست و باید به‌حکمرانی حزبی راه می‌گشود، در سال‌های متعاقب پیروزی انقلاب اسلامی، در ایران، نهادینه نشد.

بدین‌ترتیب، مسئله پژوهش حاضر که صورت‌بندی نظری و تاریخی آن در ده فصل کتاب دنبال شده است، تبیین و بررسی تاریخیِ شکافِ معرفتیِ موجود در تعارضِ میان اهداف، انتظارات و خواست‌های انقلابیون در ضرورتِ سامان‌یابی و نهادینه شدنِ تحزب و سیاست‌ورزیِ رقابت‌آمیزِ حزبیِ منتهی به‌حکمرانی حزبی، در چارچوب یک نظام سیاسی تکثرگرا، با تحولاتِ سیاسی و اجتماعیِ تحزب‌گریزِ دههِ نخستِ حیات نظام جمهوری اسلامی است.

انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته