دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
24 مهر 1400 - 11:54

عاملیت از دست رفته/ نگاهی به فیلم «مرد آزاد»

اهل اندیشه در نسبت ابزار و انسان بسیار گفته‌اند. اگر طبق برخی نظریات این حوزه، ابزار را ادامه انسان بدانیم، طغیانِ ابزار به معنای طغیان خود انسان است. شورشی که انسان علیه خود می‌کند. اصولا ژانر سینمای آخرالزمانی، محملی است برای بازنمایی ترس‌های انسان از خودش.
کد خبر : 614701
مرد آزاده



به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، طغیانِ هوش مصنوعی، این عنوان کوتاه، پایه بسیاری از فیلم‌های آخرالزمانی سال‌های اخیر است. فیلم «مرد آزاد» نیز پیرنگ اصلی‌اش طغیان هوش مصنوعی است، طغیانی علیه نظمی انسانی در یک بازیِ جهان‌بازِ رایانه‌ای. اما این‌بار برخلاف معمول هوش‌مصنوعی نمی‌خواهد بر جهانِ انسانی تسلط پیدا کرده و انسان‌ها را به خدمت خود گیرد، او فقط می‌خواهد در شهر و محدوده خود یک «زندگی آزاد» داشته و به‌عنوان موجودی یادگیرنده به فردیت‌هایی که قابلیتش را دارد، دست پیدا کند. آخرالزمانِ این فیلم درمورد از بین رفتن شهر و جهانی انسانی نیست، بلکه قهرمان تلاش می‌کند جهانی مجازی را از نابودی نجات دهد.


قهرمان داستان یک شخصیتِ غیرقابل بازی در یک بازی ویدئوییِ هیجانی به نام «شهر آزاد» است. این کاراکتر که «گای» نام دارد، روزی از روزهای معمولی و تکراری که باید در یک لوپِ کدنویسی‌شده از زندگی‌اش مثل هر روز از خواب بیدار شده با ماهی قرمزش خوش‌وبش ‌کند، قهوه‌اش را بنوشد و به محل کارش برود به این واقعیت پی‌می‌برد که او درواقع یک NPC (Non-Player Character) یا شخصیت غیرقابل بازی است. در بازی‌های جهان‌باز رایانه‌ایNPC ها طراحی شده‌اند تا تعاملی غیرفعال با کاربرانی که برای بازی آنلاین وارد سیستم شده و زمان خود را در این شهر مجازی می‌گذرانند، داشته باشند. آنها، فقط برای کمک به کاربران واقعی در مراحل مختلف و انجام کارهایی شبیه پیدا کردنِ پول، سرقت و البته مورد ضرب و شتم قرار گرفتن به‌منظور دریافت امتیاز بیشتر وجود دارند.


آنچه «گای» علیه آن طغیان می‌کند این عدم عاملیت او و دیگرNPC ها در بازیِ شهر آزاد است. او با قابلیتی که در کدنویسی‌اش قرار داده شده، یاد می‌گیرد که چطور عاملیت ستانده‌شده‌اش را پس بگیرد و باقی شخصیت‌های غیر قابل بازی را هم دعوت به این شورش می‌کند.


اهل اندیشه در نسبت ابزار و انسان بسیار گفته‌اند. اگر طبق برخی نظریات این حوزه، ابزار را ادامه انسان بدانیم، طغیانِ ابزار به معنای طغیان خود انسان است. شورشی که انسان علیه خود می‌کند. اصولا ژانر سینمای آخرالزمانی، محملی است برای بازنمایی ترس‌های انسان از خودش. ترسی که آن را گاه به موجودات فرازمینی، برخوردی سهمگین از آسمان، یک اشتباه پزشکی فراگیر، یک فاجعه محیط‌زیستی یا موجودات جهش‌یافته و خون‌آشام نسبت می‌دهد. در «مرد آزاد» اما انسانِ مدرن، ترسی عمیق را به هوش مصنوعی نسبت می‌دهد. ترسی که من نام آن‌ را «عاملیت از دست رفته» می‌گذارم. در این فیلم شهری مجازی در آستانه نابودی است؛ اما بی‌شک «شهر آزاد» بازنمایی ترس انسان از وضعیت زندگی خودش در شهری واقعی است. نکته جالب‌توجه نسبتی است که این ترس با مقوله آزادی دارد. در داستان این فیلم، در شهر آزاد، زندگی آزاد نیست و داستان فیلم، روایتِ تلاش قهرمان برای فرار از اسارتِ زندگی در «شهر آزاد» است. اسارت در زیر سایه وعده آزادی یکی از مشخصات زندگیِ انسانِ عصرِ فربگی تکنولوژی است.


تکنولوژی‌های مختلف هر روز بیش از پیش با دور کردن انسان از واقعیتِ اطرافش به او وعده آزادی می‌دهند. آزادی از رنجِ مواجهه بی‌واسطه با محیط و استفاده هرچه بیشتر از وقتی که طلاست و می‌شود برای کارهای بسیار مهم‌تر از آن استفاده کرد. تکنولوژی وعده رهایی می‌دهد، رهایی از رنجی که دنیای عینیات برای برآوردن نیازهای انسان بر او وارد می‌کند، ادعا می‌شود این رهایی، زمینه‌ساز آزادیِ انسان برای پرواز در دنیای ذهن است. تکنولوژی، رنجِ تهیه آب و غذا و پوشاک، مسافرت، ساختن ابزار و وسایل موردنیاز برای زندگی، جابه‌جایی برای ارتباط با دیگری و بسیاری از سختی‌های دیگر را برای انسان هموار کرده و تا آنجا پیش رفته که حتی برای هیجان‌انگیزترین و ماجراجویانه‌ترین تفریحات و سرگرمی‌ها هم نیازی به خروج از اتاق خود نداشته و با دستگاه‌های پیشرفته‌ واقعیتِ مجازی می‌تواند به پرواز یا شنا در اتاقِ خوابِ خود بپردازند. تکنولوژی، واقعیت را مجازی می‌کند تا از محدودیت‌های واقعیت عبور کرده و «آزادی» را به انسان هدیه دهد. اما برعکسِ آنچه پیش‌بینی می‌شد همه این پیشرفت‌ها و همه این آزادی‌ها موجب به وجود آمدن نوعی از رنج شده است که نشانه‌های طغیان انسان علیه آن در این فیلم مشاهده می‌شود. رنجِ فقدان عاملیت؛ فقدان عاملیتی که در نتیجه عدم مواجهه با واقعیت رخ می‌دهد. فقدان عاملیتی که دقیقا نقطه مقابل آزادی قرار گرفته و موجب اسارت انسان این عصر شده است.


این اسارت به‌دلیل وابستگی، ضعف و عدم اعتمادبه‌نفسی است که انسان به‌دلیل سپردن بیش از حد آموزش به دیگری دچارش شده است. تکنولوژی به‌همراه ساختار بروکراتیک کار و زندگی در این عصر موجب دوریِ هرچه بیشتر انسان از واقعیت شده و این دوری، ناگزیر فقدان و رنج و ملالی با خود به‌همراه دارد. این رنج و ملالِ انباشته اگر از مسیرهای مناسبِ مواجهه با واقعیت مانند طبیعت‌گردی تخلیه نشود، تبدیل به خشونتی پنهان در درون فرد می‌شود. تخلیه این خشونتِ انباشته در وجه به‌ظاهر ایمنی که کمترین آسیب را به محیط وارد کند همین بازی‌های رایانه‌ایِ پر از هیجان‌های خشونت‌آمیز و چالش‌های محیرالعقول است. چالش‌هایی که به کاربر حسی از عاملیت، کنشگری و توانمندی می‌دهد. عاملیتی همراه با امکان تخلیه حداکثری خشونتِ انباشته. مواجهه با چالش، کشف، حل مساله، شکست و شروع دوباره، تعامل با دیگری برای عبور از چالش‌، ارتقای تدریجی و منطقی در قبال موفقیت‌های کوچک، تخلیه هیجانی و حتی عاطفی همه آن چیزهایی است که کاربر در یک بازیِ جهان‌باز رایانه‌ای به‌صورت مصنوعی تجربه می‌کند. عاملیتی مجازی که عاملیت در دنیای واقعی را به حداقل می‌رساند. نتیجه قهری این نوع از سرگرمیِ تخدیری تضعیف امر سیاسی در دنیای واقعیت است. حساسیت نسبت به تغییرات و اتفاقات دنیای واقعی، مطالبه‌گری و میل و اراده به ایجاد تغییر در محیط برای کاربری که به عاملیتِ به‌ظاهر حداکثری در دنیای مجازی عادت کرده، بی‌معنی می‌شود. بدین‌ترتیب انسان دچار اسارت مضاعف می‌شود، اول اسارت در زنجیر ضعف و بی‌معنایی ناشی از روزمرگی‌های بی‌پایان و دوم اسارت در دستان شبکه‌های قدرت و ثروتی که اعتمادبه‌نفس ایجاد تغییر در محیط بیرون را از او ستانده‌اند. اسارت دوم زمانی به اوج می‌رسد که به تخلیه عاطفی هیجانی انسان چنان جهت داده شود که حتی تصور امر جدید هم برایش ناممکن شود.


در فیلم «مرد آزاد» قهرمان به‌دنبال نجات دنیای خود از عدم عاملیت و خشونت است. «مرد آزاد» فهمیده است که در «شهر آزاد»، «زندگی آزاد» نیست و برای به دست آوردن آزادی باید دست به طغیان بزند. فیلم با پیروزی اراده قهرمان برای رسیدن به «زندگی آزاد» پایان می‌پذیرد. ظاهرا در «زندگی آزاد» خشونتی وجود ندارد تا آنجا که دد و دیو و دام و انسان در صلح در کنار یکدیگر روزگار می‌گذرانند. فیلم در پایان‌بندیِ اوتوپیایی خود بسیار عجول و ابتر است. بخشی از این باورناپذیری ریشه در تضادی درونی دارد که فیلم از آن رنج می‌برد. فیلم درحالی نفی خشونت می‌کند که موتور پیشران فیلم خشونت است، همچنین فیلم با ابزار تخدیر دعوت به خودآگاهی و عاملیت می‌کند. فارغ از این تضادهای درونی به نظر می‌رسد ناتوانی فیلم در ارائه تصویری شفاف از جایگزین وضع موجود ریشه در ناتوانی آن در تصور این جایگزین داشته باشد. تصوری که در عصر پیشتازی ویدئوگیم‌ها امکان آن بیش از پیش کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود.


منبع: فرهیختگان


انتهای پیام/



انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته