دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
اختران سپهر فرهنگ و تمدن اسلام و ایران

«ابواحمد کاتب»؛ شاعر بدفرجام دوره سامانی

ابواحمد کاتب شاعر دوره سامانی در خراسان است.
کد خبر : 502069
wd.jpg

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، بارها شنیده‌ایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی می‌انجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صدها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرن‌ها پیش خشت‌به‌خشت این بنای سترگ را روی هم گذاشته‌اند.


با شما مخاطب گرامی قراری گذاشته‌ایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان می‌دهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشاره‌ای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.


برای خوشه‌چینی از این خرمن دانش و فرهنگ،از جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علی‌اکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره برده‌ایم.





ابواحمد کاتب شاعر دوره سامانی در خراسان است.


از سال ولادت و فوت او آگاهی نداریم. پدرش، ابوبکر بن حامد، دبیر امیر اسماعیل سامانی (حکومت: 279-295ق) و سپس وزیر احمد بن اسماعیل (حکومت 295-301ق) بود. ابواحمد اهل بخارا بود، ولی مورخان ذکری از زادگاه وی نکرده‌اند. او در محیطی شاهانه و در دربار سامانی پرورش یافت. در شعر بیشتر از شاعران عراق تأثیر پذیرفت. وی از نخستین کسانی بود که شعر و ادب و ظرافت ادبی را در ماوراءالنهر رواج دادند.


بعد از مرگ پدرش، وزارت سامانیان به دو دانشمند دربار، یعنی جیهانی و بلعمی رسید. ابواحمد که خود را برتر از این دو می‌دانست، به هجو آنان پرداخت. این کار او نه تنها سودی نداشت بلکه موجب شد که جیهانی و بلعمی او را تهدید کردند و او مجبور شد از بخارا بگریزد و به بغداد برود. مدتی را در بغداد گذراند ولی بعد به بخارا برگشت و چون در بخارا هنوز خشم امیر سامانی و وزیرش همچنان پابرجا بود، به‌ناچار خانه‌نشین شد.


ابواحمد کاتب مدت کوتاهی حکومت هرات و پوشنگ و بادغیس را به عهده داشت ولی از آن کار کناره گرفت و به نیشابور رفت و در آنجا اقامت گزید. ظاهراً او در شمار زمین‌داران نیشابور بوده چون در شعری می‌گوید دبیران خراج، اموال نپرداخته را مطالبه می‌کنند، حال آنکه «ما» پول برای ازدواج هم نداریم.


ابواحمد پس از مدتی از نیشابور به بخارا بازگشت، اما در بخارا چنان دچار تنگ‌دستی شد که آرزوی مرگ می‌کرد. در مرگ هزار فضیلت می‌دید؛ یکی آنکه پس از مرگ، دیگر روی مرگ را نمی‌دید و دیگر آنکه از معاشران نااهل جدا می‌شد. وی آیه‌ای از قرآن (بقره، آیه 54) را مرتباً می‌خواند که عبارت «فَاقْتُلوا اَنفُسَکم» در آن بود. یارانش دریافتند که قصد خودکشی دارد و چون نزد وی رفتند، دیدند که زهر خورده و مرده است.


ثعالبی گفته است که او سخت شیفته عطوی بود و دیوان او را از حفظ داشت؛ به طوری که وی را «عطوانی» می‌خواندند. ابواحمد هجاگویی را دوست داشت، روزگار را عامل همه بی‌نوایی‌ها می‌دانست و از دست زمانه می‌نالید. شعرهایی که از وی باقی مانده به شیوه شاعران سده سوم بغداد است؛ سبُک، روشن، نکته‌آمیز و خالی از هرگونه واژه‌های دشوار. در شعر او اثری از زبان فارسی نیست. او در لغت‌پردازی و لفاظی مهارت خاص داشته است.


یگانه شعر بلندی که از او نقل شده 9 بیت است که بیانگر فلسفه فردی است که سعادت زندگی را در دو چیز می‌داند: یکی دانش و هم‌نشینی با کتاب و دیگری هم‌نشینی با یاران و زیبارویان.


انتهای پیام/4104/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته